رمان مرگ پشت دروازه‌ها
رمان مرگ پشت دروازه‌ها رمان مرگ پشت دروازه‌ها

رمان مرگ پشت دروازه‌ها

دانلود با لینک مستقیم 0 0
دانلود با لینک مستقیم
عنوان
رمان مرگ پشت دروازه‌ها
نویسنده
صبا طاهر
ژانر
عاشقانه، فانتزی، حماسی، هیجانی، دارک
ملیت
خارجی
ویراستار
رمان بوک
تعداد صفحه
489 صفحه
اگر نویسنده یا مالک 'رمان مرگ پشت دروازه‌ها' هستید و درخواست حذف این اثر را دارید درخواست حذف اثر

دانلود رمان مرگ پشت دروازه‌ها (جلد سوم) اثر صبا طاهر به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

داستان با پیگیری رویدادهای کتاب قبلی، یک بار دیگر نقطه نظرهای شخصیت های اصلی—«هلن»، «الیاس» و «لایا»—را برای مخاطبین روایت می‌کند. جنگ در حال شکل گیری و گسترش در درون و خارج از امپراتوری است. همزمان با این که «امپراتور مارکوس» هرچه بیشتر ثبات روانی خود را از دست می دهد و روح برادرش را می‌بیند، «هلن» در تلاش است تا شرایط را تحت کنترل نگه دارد، جلوی جنگ را بگیرد و از باقیمانده خانواده‌اش محافظت کند. «لایا» تلاش می‌کند تا در مقابل تهدید «آورندگان شب» بایستد و شیفتگی «الیاس» نسبت به تبدیل شدن به یک «روح گیر»، تغییراتی بزرگ را در او به وجود می‌آورد ...

خلاصه رمان مرگ پشت دروازه‌ها

ساعت‌ها می‌دوم و خود را از گشت‌های مارشالی که تعدادشان دیوانه کننده است پنهان نگه می‌دارم. نامرئی بودنم را آن قدر حفظ می‌کنم که سرم به زق زق می‌افتد و پاهایم از شدت سرما و خستگی می‌لرزند. ذهنم نگران الایس دارین و عفیه است حتی اگر جایشان امن باشد حالا که امپراتوری از حملات خبردار شده باید چه کار کنیم؟ مارشال‌ها با سربازهایشان به حومه‌ی شهر می‌ریزند نمی‌توانیم ادامه دهیم. ریسکش خیلی زیاد است. بیخیال فقط خودت رو به اردوگاه برسون و امیدوار باش دارین هم رسیده باشه اونجا. نیمه شب روز بعد از حمله سرانجام درخت بلوط بلند و بی برگی را که سرپناه چادرمان است و

شاخه‌هایش در باد خش خش می‌کنند، می‌بینم. اسب‌ها شیهه می‌کشند و هیکل آشنایی زیر درخت قدم می‌زند. دارین! کم مانده از آسودگی خاطر به هق هق بیفتم. قدرتم ته کشیده و متوجه می‌شوم نمی‌توانم فریاد بزنم. فقط نامرئی بودنم را رها می‌کنم. وقتی این کار را می‌کنم دیدم لحظه‌ای تاریک می‌شود. اتاقی کم نور و هیکلی قوز کرده را می‌بینم. لحظه ای بعد این توهم محو می‌شود و من تلو تلو خوران به سمت اردوگاه می‌روم. دارین مرا می‌بیند و می‌دود و بغلم می‌کند. عفیه با عجله از چادر خزدار گردی که سرپناه من و برادرم شده بیرون می‌دود و خشم و آسودگی خاطر در چهره‌اش با هم ترکیب می‌شوند. -تو یه احمق

به تمام معنایی، دختر. -لایا، چیشد؟ -میمی رو پیدا کردین؟ جای زندانی‌ها امنه الايس... عفیه یک دستش را بالا می‌برد زالدارا می‌گوید: میمی پیش درمانگری از قبیله‌ی نوره، افرادم زندانی‌ها رو به سرزمین قبیله نشین‌ها می‌رسونن، خیال داشتم بهشون ملحق شم ولی... نگاهی به دارین می اندازد و منظورش را می‌فهمم. دلش نمی‌خواست او را تنها بگذارد. نمی‌دانست من بر می‌گردم یا نه. با عجله ماجرای شبیخون سنگ چشم خونی و ناپدید شدن الايس را برایشان تعریف می‌کنم. -الايس رو دیدین؟ توروخدا حالش خوب باشه. -از جنگل اومد بیرون؟ عفیه در حالی که می لرزد از بالای شانه به دیوار بلند درخت‌هایی نگاه می‌کند که ...

باکس دانلود

دسترسی به دانلود با خرید تکی یا خرید اشتراک ویژه امکان پذیر است

خرید تکی و دانلود 35,000 تومان
خرید اشتراک ویژه و دانلود

دیدگاه کاربران

اشتراک در
اطلاع از
guest
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها