رمان او عاشقم نبود
عنوان | رمان او عاشقم نبود |
نویسنده | صدیقه بهروان فر |
ژانر | عاشقانه |
تعداد صفحه | 974 |
ملیت | ایرانی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود رمان او عاشقم نبود اثر صدیقه بهروان فر به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
طهورا در رویای عشق آتشین (امیرعلی) به سر میبرد، ولی ناگهان با پیشنهادی از سمت او رو به رو میشود که دنیای او را بهم میریزد! امیرعلی از طهورا میخواهد تا همسر پدربزرگ ۸۲ سالهی دوستش شود و …
خلاصه رمان او عاشقم نبود
وقتی برگشتم روستا از دیدن خونه زندگیمون شوکه شدم. انحصار وراثت نکرده بودیم و تکلیف مال و اموال بابا هنوز مشخص نبود. زمینهای بابا زیاد بود اما چون توروستا بود هیچکدوم سند درست و حسابی نداشت. همه یه قولنامه بود که بین طرفین نوشته میشد خیلی از زمینا رو طاهر فروخته بود مردم بهش اعتماد داشتن فکر میکردن قراره پولش خرج خواهرا و برادرش بشه اما طاهر خیلی راحت تمام پولو برداشت و ما موندیم با چند تا وسیلهی کشاورزی و یکی دو تکه زمین کویک دیگه هیچ امیدی به کمک طاهر نداشتم. باید خودم دست به کار میشدم. به لطف بابا، کار با تمام تجهیزات کشاورزی رو بلد بودم حتی تراکتور رو هم راحت میروندم و
باهاش کار میکردم کارم شده بود رفتن به سرزمینهای مردم و انجام کارهاشون امیدوار بودم بتونم یه پول خوب جمع کنم زمین بابا هم محصول خوبی داشت اما بازم برای ادارهی زندگی سه نفرمون اونم نه ماه کم بود قول داده بودم دیگه رو کمک هیچکس حتی امیرعلی حساب نکنم بدون اینکه اثری از بغض در گلویم باشد قطره اشکی از گوشه چشمانم راه میگیرد. یادآوری آن روزها برایم درد دارد و فقط درد. تنها راهی که برام مونده بود مرخصی گرفتن از دانشگاه بود مرخصی گرفتم تا شاید فرجی بشه اما نشد. طنین و طاها تو همون روستا مدرسه میرفتن هزینهی زندگی سه تامون تو روستا خیلی کمتر از شهر بود ولی همونم کمرم رو خم میکرد.
دلم نمیخواست خواهرو برادرم کمبودی نداشته باشن هر چی می گذشت از امیرعلی دور و دورتر میشدم مثلاً داشت تلاش میکرد که بلافاصله بعد از سال مامان و بابام بریم سر خونه و زندگیمون اما هربار که با هم صحبت میکردیم، احساس میکردم لحنش دیگه گرمای قبل رو نداره. از طاهر به کل خبری نبود تا اینکه آبان همون سال خبر رسید ازدواج کرده مراسم خیلی بزرگی نداشت ولی بازم همهی فامیل رو دعوت کرده بود ولی منو لایق شرکت تو مراسمش ندونست. از عموم خواسته بود تا طنین و طاها رو با خودش ببره اما هیچکس حرفی از من نزد. مثلا خیر سرم نشون کرده امیرعلی بودم و اون باید میاومد دنبالم ولی از امیر علی هم خبری نشد …
- انتشار : 11/10/1402
- به روز رسانی : 20/09/1403