رمان اتاق

عنوانرمان اتاق
نویسندهاما داناهیو
ژانردرام، هیجانی، روانشناسی، واقعی، خارجی
تعداد صفحه578
ملیتخارجی
ویراستاررمان بوک
رمان اتاق

دانلود رمان اتاق اثر اما داناهیو به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

کتاب اتاق در سال 2010 منتشر شد . این اثر روایت ماجرای مادر و پسری است که در یک اتاق کوچک حبس شده‌اند . «ماما» و «جک» در این داستان سال‌ها تنها در یک اتاق زندگی می‌کنند به همین دلیل «جک» ، شخصیت اصلی داستان هیچ تجربه‌ی مستقیمی‌ از جهان واقعی ندارد . او از زمانی که به یاد دارد تنها در این اتاق است و درکش از محیط تنها به همان چهاردیواری ختم می‌شود . «ماما»، که زن جوانی است امید به رهایی دارد و در طی این داستان در تلاش است تا بتواند پسرش را فراری دهد . فراری که موفقیت‌آمیز انجام می‌شود ولی مشکلات جدیدی را برای پسری که هیچ درکی از بقیه آدم‌ها و جامعه ندارد ، ایجاد می‌کند .
کتاب اتاق یکی از برجسته‌ترین آثار اِما داناهیو است که به شدت احساساتتان را درگیر خواهد کرد . اتاق در سال 2010 نامزد جایزه من بوکر شده و فیلمی نیز بر اساس آن در سال 2015 ساخته شده است . فیلم اتاق نامزد 4 اسکار شده و در هفتاد و سومین مراسم گلدن کلوب برنده جایزه بهترین فیلمنامه شده است .
در رمان “اتاق” داستان جک ، کودکی پنج ساله را می‌خوانیم که از اتاق‌‌اش خاطرات زیبا و جالبی دارد . تمام دنیای جک پنج ساله اتاق است . او در همان اتاق به دنیا آمده و بزرگ شده است و اتاق مکانی است که با مادرش زندگی می‌کند و با یکدیگر خواندن و نوشتن یاد می‌گیرند ، می‌خورند ، می‌خوابند و بازی می‌کنند …
جک و مادرش در اتاق محبوس شده‌اند . تحمل فضای تنگ اتاق و ارتباط نداشتن با انسان‌های دیگر برای مادر جک بسیار دردناک و سراسر شکنجه است ؛ اما برای جک که غیر از اتاق جایی را ندیده شرایط خیلی فرق می‌کند . در واقع یک مرد جک و مادرش را ربوده و آنها هفت سال در این اتاق به انتظار آزادی بوده‌اند . این رمان از زاویه دید پسربچه روایت می‌شود . اِما داناهیو علاوه بر روایت سختی‌های این مادر و فرزند زندگی آن‌ها را از جنبه‌های روانشناسی نیز بررسی می‌کند …

خلاصه رمان اتاق

امروز پنج سالم شد. دیشب که می رفتم تو کمد بخوابم چهار سالم بود. ولی وقتی توی تاریکی، تو رختخواب بیدار شدم، پنج سالم شده بود، اجی مجی لاترجی، قبلش سه سالم بود، بعد دو، یک، بعد صفر.«من منفی ساله هم بودم؟»

ماما خودش رو کش و قوس می ده و می گه:«ها؟»

«اون بالا تو بهشت. یعنی منفی یه ساله، منفی دو ساله، منفی سه ساله بودم؟»

«نه، تا نیای این پایین شماره ها شروع نم شن.»

«از تو پنجره سقفی می دیدم که همیشه ناراحت بودی. تا وقتی که بالاخره اومدم تو دلت.»

«راست می گی.» ماما روی تخت دراز می شه تا لامپ رو روشن کنه. آقا لامپه یهو همه چی رو روشن می کنه. درست همین موقع من چشمام رو می بندم، بعد لای یکی شون رو باز می کنم، بعد هر دو رو.

ماما بهم میگه: « انقدر نشستم و گریه کردم که دیگه اشکی برام نمونه لود، همین جور دراز کشیده بودم و ثانیه ها رو می شمردم.»

من ازش می پرسم:« چند ثانیه مثلا؟»

«میلیون ها و میلیون ها»

ماما می گه: «شمارش از دستم دررفته»

«بعدش آرزو کردی و آرزو کردی و آرزو کردی تا وقتی دلت گنده شد.»

پوزخند می زنه و می گه:«تا وقتی دیدم داری لگد می زنی.»

«به چی لگد می زدم؟»

«معلومه، به من.»

همیشه از این جاش یه خرده خنده ام می گیره.

« از اون تو هی بوم بوم» ماما لباس خوابش رو می زنه بالا و شکمش رو می پرونه.: با خودم گفتم جک دیگه داره پیداش می شه. اولین اتفاق صبح زود بعد این بود که تو با چشمای باز، سر خوردی و افتادی رو قالیچه.»

به خانم قالیچه نگاه می کنم با اون قرمزی ها و قهوه ای ها و ساهی هاش که کج و معوج دور هم پیچیده ان. یه لک هم هست که من موقع تولد اشتباهی انداخته ام روش. به ماما می گم:« تو بندم رو بریدی و من آزاد شدم. بعد تبدیل به یه پسر شدم.»

«خب راستش تو همون موقعش هم پسر بودی.» از روی تخت بلند می شه و می ره سراغ ترموستات تا هوا رو گرم کنه.

فکر نکنم دیشب بعد از نُه اون اومده باشه، هروقت می آد هوا یه جور دیگه ست. از ماما چیزی نمی پرسم چون دوست نداره راجع به اون حرف بزنه.

دانلود رمان اتاق
نامشخص
PDF
دیدگاه کاربران درباره رمان اتاق
اشتراک در
اطلاع از
guest
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها