رمان اتاق
عنوان | رمان اتاق |
نویسنده | اما داناهیو |
ژانر | درام، هیجانی، روانشناسی، واقعی، خارجی |
تعداد صفحه | 578 |
ملیت | خارجی |
ویراستار | رمان بوک |

دانلود رمان اتاق اثر اما داناهیو به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
خلاصه رمان اتاق
امروز پنج سالم شد. دیشب که می رفتم تو کمد بخوابم چهار سالم بود. ولی وقتی توی تاریکی، تو رختخواب بیدار شدم، پنج سالم شده بود، اجی مجی لاترجی، قبلش سه سالم بود، بعد دو، یک، بعد صفر.«من منفی ساله هم بودم؟»
ماما خودش رو کش و قوس می ده و می گه:«ها؟»
«اون بالا تو بهشت. یعنی منفی یه ساله، منفی دو ساله، منفی سه ساله بودم؟»
«نه، تا نیای این پایین شماره ها شروع نم شن.»
«از تو پنجره سقفی می دیدم که همیشه ناراحت بودی. تا وقتی که بالاخره اومدم تو دلت.»
«راست می گی.» ماما روی تخت دراز می شه تا لامپ رو روشن کنه. آقا لامپه یهو همه چی رو روشن می کنه. درست همین موقع من چشمام رو می بندم، بعد لای یکی شون رو باز می کنم، بعد هر دو رو.
ماما بهم میگه: « انقدر نشستم و گریه کردم که دیگه اشکی برام نمونه لود، همین جور دراز کشیده بودم و ثانیه ها رو می شمردم.»
من ازش می پرسم:« چند ثانیه مثلا؟»
«میلیون ها و میلیون ها»
ماما می گه: «شمارش از دستم دررفته»
«بعدش آرزو کردی و آرزو کردی و آرزو کردی تا وقتی دلت گنده شد.»
پوزخند می زنه و می گه:«تا وقتی دیدم داری لگد می زنی.»
«به چی لگد می زدم؟»
«معلومه، به من.»
همیشه از این جاش یه خرده خنده ام می گیره.
« از اون تو هی بوم بوم» ماما لباس خوابش رو می زنه بالا و شکمش رو می پرونه.: با خودم گفتم جک دیگه داره پیداش می شه. اولین اتفاق صبح زود بعد این بود که تو با چشمای باز، سر خوردی و افتادی رو قالیچه.»
به خانم قالیچه نگاه می کنم با اون قرمزی ها و قهوه ای ها و ساهی هاش که کج و معوج دور هم پیچیده ان. یه لک هم هست که من موقع تولد اشتباهی انداخته ام روش. به ماما می گم:« تو بندم رو بریدی و من آزاد شدم. بعد تبدیل به یه پسر شدم.»
«خب راستش تو همون موقعش هم پسر بودی.» از روی تخت بلند می شه و می ره سراغ ترموستات تا هوا رو گرم کنه.
فکر نکنم دیشب بعد از نُه اون اومده باشه، هروقت می آد هوا یه جور دیگه ست. از ماما چیزی نمی پرسم چون دوست نداره راجع به اون حرف بزنه.
- انتشار : 25/05/1403
- به روز رسانی : 20/09/1403