رمان پاییز سرد

دانلود رمان پاییز سرد اثر سمیه_ب به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

مریم دختری که برای انتقام خون برادرش به ماکان نزدیک می‌شود و او را عاشق خودش می‌کند شبی که فکر می‌کند وقت اجرای نقشه ش رسیده و به هدفش نزدیک شده مریم موفق نمیشه و با زخمی کردن ماکان فرار می‌کند! اما ماکان، مانی، دوست و هم‌دست مریم را گرفتار می‌کند و مریم را …

خلاصه رمان پاییز سرد

با قطع شدن موسیقی و روشن شدن چراغ های ساختمان از بغلش بیرون می‌آیم و به مانی که دستم را می گیرد نگاه می‌کنم باید بریم سرم را به نشانه‌ی موافقت تکان می‌دهم. به سمت دو نگهبان که داشتند با گوشی صحبت می‌کردند، می‌روم. دستم را از دست مانی جدا می‌کنم -در رو باز کنید باید برم بیرون. مرد نگهبان با اخم به من و مانی نگاه می کند و می‌گوید هیچکس اجازه‌ی خروج نداره حتی شما خانم. -چرا چی شده مگه؟ نگهبان دیگر به سمت مان می آید و مشکوک می‌گوید: شما خبر ندارید؟! -از چی؟! -یکی به آقا حمله کرده شما پیشش نبودید؟ لبم را به دندان می گیرم.

نگهبان خیره در صورتم قدمی به سمتم بر می‌دارد که ناگهان مانی کلتی از پشت کمرش بیرون می‌آورد و با فریاد می گوید: برو عقب! نگهبان شوکه چند قدم عقب می‌کشد. به سمت در می‌روم ولی در باز نمی شود! عصبی می‌گویم. در رو باز کنید. مانی اشاره به در می‌کند. نگهبان کلید را از جیب کتش بیرون می‌کشد و در را باز می‌کند. در ساختمان باز می‌شود و چند نفر بیرون می‌آیند. -مانی زود باش. به طرفم میچرخد که نگهبان به سمتش حمله می‌کند و كلن از دستش می‌افتد می‌خواستم به سمتش بروم که با فریاد می‌گوید: مریم برو. نگهبان دیگر مانی را رها می‌کند و به

سمتم خیز بر میدارد که مانی پایش را می‌گیرد و می‌گوید: مگه با تو نیستم برو. از در خارج میشوم و با تمام توانم در خیابان می‌دوم در خیابان فرعی می‌پیچم و پشت ماشین هایی که پارک بودند پنهان می‌شوم. صدای دویدن کسی را که وارد خیابان می‌شود می‌شنوم خودم را بیشتر به ماشین می‌چسبانم و دستم را روی دهانم می‌گذارم صدای قدم‌ هایش نزدیک می‌شود که با دیدن کفشش خودم را زیر ماشین می‌کشم. دور تا دور ماشین می‌چرخد و به سمت ماشین دیگری قدم بر می‌دارد. نفس حبس شده‌ام را بیرون می‌دهم که می‌ایستد و با گام هایی بلند راه طی شده را بر می‌گردد …