دانلود رایگان رمان پس از تو اثر جوجو مویز
دانلود رمان پس از تو (جلد دوم رمان من پیش از تو) از جوجو مویز به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم
بعد از انتشار من پیش از تو در سال 2012 برای خیلی از منتقدان و طرفدارن سوالی مطرح شد که شخصیت اصلی رمان یعنی لوییزا کلارک پس از ان اتفاقات با زندگی خود چه کرد ، بعد از هجده ماه از مرگ ویل، با لوئیزا در وضعیتی روبرو میشوید که او از طرفی با غم از دست دادن ویل و از طرف دیگر با عذاب وجدان ناشی از کمک به او برای پایان دادن به حیاتش دست و پنجه نرم میکند ، مدام درگیر خاطرات ویل است و در ذهنش با او گفتگو میکند ، داستان به همین صورت پیش می رود تا اینکه اتفاق عجیبی در زندگی لوئیزا رخ می دهد ، اتفاقی که زندگی او را به حاشیه می برد …
خلاصه رمان پس از تو
بعد از مرگ ویل اولین بار است که در این نه ماه به گذشته فکر میکنم یک جورایی گیج و بهت زده هستم. مستقیم به پاریس رفته بودم و دیگر به خانه بازنگشتم خوشحال از حس آزادی و اشتیاقی که ویل در وجودم به جوشش در آورده بود. در کافه مورد علاقهی امریکاییهای مقیم پاریس شغلی برای خودم پیدا کردم جایی که به فرانسه افتضاحم کاری نداشتند گرچه زبانم کم کم بهتر شد. آپارتمان زیر شیروانی کوچکی در طبقهی شانزدهم بالای یک رستوران خاورمیانهای اجاره کردم بیدار دراز میکشیدم و به سروصدای گیجهای آخر شب و
افرادی که صبح زود جنس تحویل میدادند، گوش میدادم. با گذشت روزها بیشتر حس میکردم که یک آدم جدید هستم ماههای اول مثل این بود لایه ای از پوستم را از دست داده ام چیزها را با شدت بیشتری حس میکردم. با قهقههی خنده یا های های گریه از خواب بیدار میشدم انگار پرده را برداشته اند و حالا میتوانم همه چیز را ببینم غذاهای جدید خوردم در خیابان های ناآشنا قدم زدم و با مردم به زبانی حرف زدم که زبان خودم نبود. گاهی حس میکردم روحش تسخیرم کرده است. گویی دنیا را از دریچه چشم او میدیدم صدایش را در
گوشم میشنیدم. -کلارک چی فکر میکنی؟ بهت گفته بودم که خوشت میآید. بخور! امتحانش کن زود باش! حالا که روزمرگی مان را از دست داده بودم احساس سردرگمی می کردم. هفته ها طول کشید تا دست هایم که دیگر بدنش را لمس نمیکردند احساس بیکفایتی نکنند؛ پیراهن لطیفش که دکمهاش را میبستم دستهای گرم و بی حرکتش که به آرامی میشستم موهای ابریشمی اش که هنوز میتوانستم لای انگشتهایم حسش کنم دلم برای صدایش تنگ شده بود برای برخورد تند و خشکش خنده هایش که به سختی میتوانست بخندد …