رمان پینار

عنوانرمان پینار
نویسندهریحانه کیامری
ژانرعاشقانه
تعداد صفحه2269
ملیتایرانی
ویراستاررمان بوک

دانلود رمان پینار اثر ریحانه کیامری به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

اردلان بعد از ده سال در چنین شرایطی برگشته بود به خانه‌ی پدری، او حس ناخوشایندی داشت. هیچ وقت دلش نمی‌خواست برود ولی خواسته بودند که برود، چه می‌توانست بکند! پسر بزرگ خانواده بود! چشم و چراغ پدر و امید مادر، ولی دست روزگار کاری کرد که ده سال در غربت بماند و حالا در این بلبشو بازگردد …

خلاصه رمان پینار

پدرش را تا اتاق همراهی کرد چند دقیقه‌ای را هم کنار تختش نشست و بعد راهی طبقه بالا شد. کنار اتاق یگانه ایستاد و گوش خواباند ولی هیچ صدایی از اتاقش نمی‌آمد. به اتاق خودش رفت و از قصد در را محکم به هم کوبید تا یگانه را متوجه آمدنش کند. قرارشان قبل از خواب بود دیگر! نیم ساعتی را دراز کشید و وقتی از آمدن یگانه خبری نشد به حمام رفت. بعد از دوش گرفتن هم موهایش را با سشوار خشک کرد و منتظر نشست ولی باز هم خبری از یگانه نشد‌. ساعت از دوازده گذشته و عمارت در سکوت فرو رفته بود. اهسته در را گشود و به بیرون نگاهی انداخت همه جا در تاریکی فرو رفته و فقط دو چراغ خواب دیواری روشن بودند.

این پا و آن پا می‌کرد برای رفتن به اتاق یگانه. شب از نیمه گذشته و همه جا ساکت و خاموش! اگر نمی‌رفت صبح نمی‌دانست باید کجا برود و چه کند. از طرفی سوئیچ ماشینش را هم می‌خواست. با همان بالاتنه‌ی برهنه و شلوار ورزشی در حالی که موهایش دورش ریخته بود به طرف اتاق یگانه رفت. چند باری آرام با نوک انگشت به در ضربه زد و وقتی هیچ صدایی نیامد. شدت ضربه را بیشتر کرد اما باز هم خبری نشد! این بار با کف دست به در کوبید و صدایش زد: خوابی؟ بیا درو باز کن. همچنان صدایی نیامد با خود گفت: نکنه غش و ضعف کرده؟! دست روی دستگیره در گذاشت و بازش کرد. وارد اتاق شد و از دیدن آنچه مقابلش بود نفسش در

سینه حبس شد… بی اختیار و بدون فکر به عواقب کارش وارد اتاق یگانه شد و در فاصله‌ی نیم متری از تختش ایستاد. یگانه به پهلو خوابیده و هندزفری در گوش موبایلش کنار بالشتش افتاده بود. پیراهن و شلوار خواب صورتی با راه راه‌های سفید تنش بود بوی توت فرنگی از همان فاصله هم مشامش را قلقلک می‌داد و آبشار موهای طلایی رنگ یگانه که پریشان به دورش ریخته بود داشت وسوسه‌اش می‌کرد بینی‌اش را در میان خرمنشان فرو کند و عمیق نفس بکشد… چهره‌ی مظلوم و تکیده‌ی یگانه در نور چراغ‌های محوطه‌ی عمارت که از پنجره به داخل می‌آمد با آن قطرات اشک نصفه نیمه خشک شده بر گونه‌اش، معصومیت بی‌حدی را …

دسترسی به دانلود با خرید یا دریافت اشتراک ویژه امکان پذیر است

دیدگاه کاربران درباره رمان پینار
اشتراک در
اطلاع از
guest
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها