رمان رسم دلتنگی
عنوان | رمان رسم دلتنگی |
نویسنده | فاطمه سالاری |
ژانر | عاشقانه |
تعداد صفحه | 3564 |
ملیت | ایرانی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود رمان رسم دلتنگی اثر فاطمه سالاری به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
رسم عجیبی دارد این دلتنگی، وقتی دلت تنگ میشود، حجم بزرگش مانند بغض در گلو مینشیند؛ مانند اشک از چشم سرازیر میشود و مانند دستی نامرئی، قلبت را درهم میفشرد، تو را چنان در دنیای شیرین خیالت اسیر میکند تا به خود میآیی میبینی رویت چروکیده و مویت سپید شده؛ اما این دلتنگی به قوت خود باقیست …
خلاصه رمان رسم دلتنگی
زیر درخت قدیمی کنار خانه ی حاج محمد ایستاد تا بعد از تمام شدن صحبتش به داخل برود. حوصله ی سین و جین های خانم جان را راجع به حرف های مادرش نداشت. کینه و نفرت از تک تک کلمات نبات میبارید. -الان هنوز بچه ای صبر کن چند صباح بزرگ تر شدی میفهمی با چه کفتاری زیر یه سقف بودی. با دستی به پیشانی اش شروع به قدم زدن کرد. -من دارم از شنیدن این حرفا خجالت میکشم، شما چطور میتونید به زبون بیارید آخه؟ -کاش جای خجالت از حرف های حق من، یه کم از اینکه مادرت رو بوسیدی گذاشتی کنار
شرمت میشد. بی حوصله و خسته از شکایت های همیشگی زمزمه کرد: -مامان جان میشه گلایه هاتون رو بذارید برای بعد؟ باور کن من الان وسط خیابونم. بله دیگه هرچی باشه خون همون مرد توی رگ هاته معلومه نباید حوصله مادرت رو داشته اصلا من به درک، فکر کن من مردم. اگر باشی. دلت خواست بیا به این دو تا بچه سر بزن. نه این نبات، نبات همیشگی نبود! از صحبت هایش به راحتی میشد درک کرد چیزی آزارش می دهد. صدای بوق ماشینی توجه اش را جلب کرد و به طرفش برگشت. با نگاه کوتاهی به راننده ماشین
پشت سرش که انگار او جلوی رفتنش را سد کرده بود چند قدم به عقب برداشت. خیرگی نگاه امیرعلی پسر بزرگ حاج محمد، بیشتر از خجالت متعجبش کرده بود. تا آنجایی که از شخصیت این مرد شناخت داشت می دانست ارتباط مسلامت آمیزی با خانم های اطرافش ندارد. گوش هایش دیگر هیچ یک از غرولندهای مادرش را نشنید وقتی که دیدن امیرعلی با شکار نگاه خیره اش گره محکم تری بین ابروهایش انداخت و با سر به داخل خانه اشاره کرد! ماشین با سرعت از جلویش رد شد؛ اما او همچنان با چشم های گرد شده رفتنش را تماشا میکرد …
- انتشار : 15/10/1401
- به روز رسانی : 20/09/1403
سلام، رمان بسیار زیبایی بود و و اتفاقات زیادی در رمان افتاد با اینکه رمان طولانی است ولی ارزش خواندن دارد.
واقعا بهتون پیشنهاد میکنم بخونید.
ممنونم از رمان بوک برای گذاشتن رمان های زیبا و خواندنی
سلام . این رمان یکی از بهترین هایی بود که من تا حالا خوندم . داستان روان و توصیفات و حتی جزییات زیبایی داشت که باعث میشد خودت را وسط داستان احساس کنی .
با اینکه خیلی طولانی و و پر از اتفاق های کوچیک و بزرگ و پر از تغییر موقعیت بود اما اصلا باعث خستگی یا از دست دادن روند داستان نمیشد .
تمام لحظات احساسی یا توصیفات فیزیکی اینقدر زیبا و با ظرافت نوشته شده که خواننده میتونه تمام شخصیتها را از نزدیک احساس کنه و باهاشون همزاد پنداری کنه .
من که خیلی لذت بردم از خوندنش .
دوست دارم پسرهام وقتی بزرگ میشن مثل این دو برادر توی داستان باشن و حتما قبل از ازدواجشون بهشون توصیه میکنم این داستان را بخونن تا رسم مهربونی و وفاداری را یاد بگیرن .
ممنون از خانم سالاری عزیز و هنرمند و آفرین به این همه هنر و لطافت 🌺🌺🌺🌺