رمان رقابت

دانلود رایگان رمان رقابت اثر بانوی طلایی.F

دانلود رمان رقابت اثر بانوی طلایی.F با فرمت های pdf ، اندروید، آیفون و جاوا با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

دختر بچه‌ی سیزده ساله ای توی یک خونواده‌ی با وضع مالیه متوسط رو به پایین زندگی می‌کنه. یک روز پدر پیرش بیمار میشه و مجبورن برای درمانش به کشور ترکیه سفر کنن. مجبور میشن از فامیلاشون پول قرض کنن و پدرشونو ببرن ترکیه. در اونجا دختر کوچولو با یک پسر به نام بوراک اشنا میشه که پانزده سالشه و پسر رئیس بیمارستانیه که پدر دختره اونجا بستریه. اونجا اتفاقاتی می‌فته که دختره بعد برگشت به ایران بعد چهار سال دوباره برمی‌گرده ترکیه به دنبال بوراک‌، چون دوسش داره اما …

خلاصه رمان رقابت

آروم چشمام رو باز می کنم و به اطراف نگاه می کنم. مادرم بالای سرم به دیوار تکیه داده و خوابیده بود؛ منم سرم روی پاهای اون بود. از جام بلند شدم. احساس ضعف شدیدی می کردم. از طرفی هم دلم نمی خواست که مادرم رو از خواب بیدار کنم. گوشه ی نماز خونه کنار مادرم نشستم تا از خواب بیدار شه. به روبه روم نگاه می کنم. اون پسر به یادم می یاد. چرا به موهای طلایی و چشمای آبیش دقت نکرده بودم؟! چرا به شباهت اون و پدرش دقت نکرده بودم؟!

در فکر خودم فرو رفته بودم که یهو احساس کردم کسی داره به من نگاه می کنه. قلبم از ترس به دیواره ی سینه ام برخورد می کرد. نفسم به شمارش افتاده بود. غیر از من و مادرم کسی توی نمازخونه نبود و همین ترس منو بیشتر می کرد. حتی گرسنگی هم رو فراموش کرده بودم. از جام بلند میشم و به سمت در نماز خونه حرکت می کنم که یک لحظه یک پسر کره ای رو رو به روم می بینم. از چهره ی اون معلوم بود که اون یک فرد کره ایه. آب گلوم رو به زور قورت دادم

و با ترس به چشمای اون نگاه کردم. سریع سرم رو پایین انداختم و خواستم به سمت مادرم برگردم؛ که دستم رو محکم گرفت و کاری کرد که به سمت اون برگردم. احساس می کنم که هوا برای نفس کشیدن کمه. قلبم از کار خودش دست کشیده و من در حیرت هستم که چجوری سر پا ایستاده ام. _آروم باش من باهات کاری ندارم. متعجب به اون نگاه می کردم. این هم مثل بوراک فارسی بلد بود. اونموقع من این زبان انگلیسی رو به زور یاد می گرفتم …