رمان سخت مثل سنگ
عنوان | رمان سخت مثل سنگ |
نویسنده | معصومه نوروزی |
ژانر | عاشقانه، طنز |
تعداد صفحه | 311 |
ملیت | ایرانی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود رمان سخت مثل سنگ اثر معصومه نوروزی به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
حوری خواهری به نام رویا دارد که از او شرورتر و جسورتر است. یک ماه مانده به ازدواجشان، نامزد حوری او را ترک میکند و این اتفاق آبروی خانوادهاش را به خطر میاندازد. برای حفظ اعتبار خانواده، آنها تصمیم میگیرند که حوری را به عقد پسرعمهاش، سعید، درآورند. اما حوری با این ازدواج شدیداً مخالف است، چرا که هنوز با تمام وجود نامزد سابقش را دوست دارد و نمیتواند دل از عشق او بکند …
خلاصه رمان سخت مثل سنگ
من در آرامش غذا میخوردم ولی آیهان و رویا در حال مزه پرانی بودند و با هم بحث میکردند. اینا چرا اینقدر صمیمی شدند. رو به آیهان و رویا گفتم: شما از کی با هم اینقدر صمیمی شدین؟ آیهان با خنده گفت: از وقتی که با گوشی من به رویا زنگ زدی. جان نه بابا یعنی دوست شده بودند. نگاهم را به سمت رویا تغییر دادم که با خنده گفت خب یادم رفته بود بهت بگ. اره جون عمه زیبایش، همان طور که از سوسیسی که بویش واقعا حال بهم زن بود میخوردم گفتم: پس آقا آبهان تو دلت واسه من تنگ شده بود؟ با صدا خندید و گفت: مگه شما دوتا با هم فرق دارین آخه دلم واسه تو تنگ بشه… انگار واسه رویا تنگ شده دیگه… دوباره خندید. به هر دو آنها با اخم نگاه کردم
و گفتم: من غریبه بودم دیگه؟ رویا زود جبهه گرفت و گفت: نه بخدا حوری گفتم بعد این که برگشتیم خونه بهت میگم دیگه… سرم را به معنی باشه تکان دادم و با غذایم بازی کردم و اینبار باز روبه رویا گفتم: رویا این چیه دیگه.. چرا اینقدر بو میده؟ رویا با تعجب نگاهم کرد و گفت: چی بو میده؟ با قاشقم به سوسیسها اشاره کردم و گفتم: اینا بو میدن… اینبار آیهانم گفت: نه بابا اینا که بو نمیدن. ولى من مطمئنم بو میدهند یهو دل و رودم در هم پیچید و به سمت دست شویی دویدم و هر چه خورده بودم بالا آوردم اونقدر عق زدم که فکر کنم جان از تنم رفته بود. رویا کمرم را ماساژ میداد و میگفت: آخه چی شده خوردی؟ -مسموم شدی؟ -من فقط عق میزدم. آیهان زود
ماشینش را روشن کرد و من به کمک رویا سوار شدم و آیهان به سوی بیمارستان حرکت کرد. بعد معاینه شدنم دکتر گفت: ازدواج کردی؟ من با گیج بازی تمام گفتم: نه. و دکتر گفت: خانوم شما علائم یه خانوم بارداری دارین پس باید آزمایش بدین. رویا با تعجب گفت: ولی خانوم دکتر خواهر من مجرده… حتما مسموم شده. دکتر که رنگ پریده مرا دید رو به رویا گفت: مطمئنی خواهرت مجرده؟ سپس بیرون رفت رویا با دهانی باز مرا نگاه میکرد، آیهان هم از آن بدتر، خودم هم در شوک بودم خداجون دیگه کشش این همه بدبختی را ندارم. رویا رو به من گفت: حوری این دکتره چی میگه؟ از استرس به جان لبم افتاده بودم و هی میکندمش اگه من باردار باشم چی؟ به خدا خودم را اینبار خواهم کشت …
- انتشار : 06/12/1403
- به روز رسانی : 06/12/1403