رمان سراب من

دانلود رمان سراب من اثر فرناز احمدلی به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

عماد بوکسور معروف، خشن و آزادی است، که با وجود چهل میلیون فالوور و میلیون ها دلار ثروت همیشه عصبی و نااروم است! بخاطر گذشته عجیبی که داشته خشونت وجودش غیرقابل کنترل شده، آنقدر عصبی و خشن که همه مدیر برنامه هاش سر یک هفته فرار می‌کنند، تا وقتی که پای سراب به عمارتش باز می‌شود …

خلاصه رمان سراب من

هنوز چند قدم جلو نرفته بودن که ضربه های قوی و محکم از جا پروندش… بهت زده به مردی که فقط تو فضای مجازی عکس و فیلم ازش دیده بود خیره شد خیلی بزرگتر، عضلانی‌ تر و صد البته خشن‌تر به نظر می‌رسید.. مشتای قوی و محکم شو با سرعت به کیسه بوکس قرمز میزد.. مربیاش با فاصله وایستاده بودن مشخص بود نگران عصبی‌ان.. رامان : بیشعور باز شروع کرد. سراب ترسیده یه قدم عقب رفت: می‌خواید بریم بعدا بیایم به وقت مزاحمشون نش… چرخش سریع و ناگهانی سر عماد جفت شونو پروند… دیگه رسما پشت سر رامان قایم شده بود… -دهنت سرویس یهویی بر می‌گردی

سکته مون دادی مرتیکه.. عماد نفس زنون چرخید سمتشون: دختر آوردی اینجا؟! رامان عصبی خندید: دختر چی دیوونه.. خانوم مهرابی هستن. رامان با یه قدم خودشو کنار کشید تا بتونه سهرابو ببینه.. چشمای درشت مشکیش رو نگاه ترسیده فندوقی دخترک قفل شد.. -کیه؟! رامان: خانوم مهرابی مدیر برنامه جديدته… صدای ناله و خنده مربیاشو شنید.. عماد: شوخی می‌کنی؟! رامان با استرس جلو رفت: شوخی چی؟ تنها کسی که قبول کرد خانوم مهرابی بود بقيه حتی زنگم نزدن.. سراب نگران کیفشو میون انگشتاش فشرد مي‌ تونست حدس بزنه چرا زنگ نزدن.. -اگه، اگه سرتون شلوغه می‌تونم

یه وقت دیگه… رامان با سرعت حرفشو قطع کرد: نه بابا شلوغ چی دختر خوب‌.. اصلنم شلوغ نیستیم. پ عماد جان شما اول باهم آشنا شید که کم کم بریم قراردادو امضا کنیم… سنگینی نگاهش انقد زیاد بود که داشت کمرشو خم می‌کرد… سراب لبشو گاز گرفت نگاه ترسیدشو به رامان دوخت.. این سکوت و نگاه سرد حسابی ترسونده بودش حالا دیگه مطمعن نبود بخواد قرارداد و امضا کنه… اصلا شاید که مشکلی داره که بخاطرش حاضرن چهل میلیون بدن… رامان عصبی لباس عمادو چنگ زد آروم جوری که سراب نشنوه گفت: به جون مامانم این یکیو بپرونی خودمو خودتو باهم آتیش می‌زنم …