رمان سرگیجه
عنوان | رمان سرگیجه |
نویسنده | شادی محمدتقی |
ژانر | عاشقانه |
تعداد صفحه | 130 |
ملیت | ایرانی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود رمان سرگیجه اثر شادی محمدتقی به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
شاران به همراه دوستش به کلاس کنکور میرود، و در آنجا اتفاقاتی برایش رقم میخورد که وارد مرحلهی جدیدی از زندگی خود میشود، عشقی را تجربه میکند که در آخر جز حرف های عاشقانه چیزی برایش به یادگار نمیماند، و هنگام عمل فراموش میشوند …
خلاصه رمان سرگیجه
یه ربعی بود نشسته بودیم که چند ضربه به در خورد و بعد در باز شد. در باز شد و یه مرد وارد شد. جدی و کت و شلواری… به محض ورودم سریع رفت و پشت میزش نشست و از تو کیف چرم مشکی رنگش لیست دانش آموزها رو بیرون آوردو بعد کتاب و جزوه هاش رو… تمام این مدت هم اخم از صورتش پاک نمیشد انگار که با بچه های کلاس دعوا داره… بلاخره بعد از اینکه کارهاش تموم شد سرشو بالا گرفت و به صورت تک تک بچه ها نگاه کرد. به لحظهی خیلی کوتاه به من خیره شد ولی زود نگاهش رو گرفت و شروع کرد
به معرفی خودش. -من سهراب خانگی هستم مدرس دروس ترسیم فنی و خلاقیت تصویری و تجسمی شما قراره با هم نکات تستی و کنکوری و یاد بگیریم… امیدوارم که نتایج خوبی رو بگیرید… بعد شروع کرد به خوندن اسم تک تک شاگردها و بعد آشنا شدن با تک تک ما، تمام مدت حتی وقتی نوبت من بود معرفی خودم و گفتن هدفم به صورتم نگاهم نکرد رفتارش برام عجیب بود… همش حس میکردم یا منو می شناسه یا من اون رو یاد کسی میاندازم… ولی به این افکار بال و پر ندادم چون من هدف های مهم تر دارم
و باید به اون ها برسم… سعی کردم تمام مدت کلاس رو فقط و فقط رو درس تمرکز کنم. وقتی کلاس تموم شد هم بازم هم سنگینی نگاهش رو حس کردم ولی اهمیت ندادم و با رزا بعد جمع کردن وسایلم رفتیم… یه هفته ای که سپری شد با تمام اساتید آشنا شدیم و از هفته بعد دیگه قرار بود سخت تر و حرفه ای تر برای کنکور بخونیم. اگر من بخوام خودمو برای کسی توضیح بدم میتونم بگم من من دانش آموز سال چهارم هنرم البته رشته هنرستانم گرافیک بوده بچهی آخرم و دو تا برادر بزرگتر دارم که شرکت تبلیغاتی دارن …
دسترسی به دانلود با خرید یا دریافت اشتراک ویژه امکان پذیر است
- انتشار : 07/10/1402
- به روز رسانی : 20/09/1403