رمان سث مرده

عنوانرمان سث مرده (جلد پنجم مجموعه‌ی دوم کیرا هادسون)
نویسندهتیم اورورک
ژانرتخیلی، رازآلود، هیجانی
تعداد صفحه723
ملیتخارجی
ویراستاررمان بوک

دانلود رمان سث مرده (جلد پنجم مجموعه‌ی دوم کیرا هادسون) اثر تیم اورورک به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

کیرا که توسط جک سث به گروگان نگه داشته شده نه تنها باید راهی برای فرار پیدا کنه بلکه باید پاتر و پدرش رو قبل از اینکه خودش تبدیل به سنگ بشه نجات بده. جک بیشتر از همیشه بی ثبات و خطرناک شده، کیرا خیلی زود متوجه میشه که انتخابی که مجبوره انجام بده نتایج فاجعه بار بیشتری نسبت به اون چیزی که اول فکر می‌کرد، داره. در حالی که پازل گذشته جک شروع به حل شدن می‌کنه، کیرا نهایتا می‌فهمه که چه چیزی جک رو به یه قاتل سریالی تبدیل کرده و چطور گذشته درهم برهم جک روی آینده کیرا تاثیر می‌زاره …

خلاصه رمان سث مرده

“کیرا “با کمک تواناییم در دیدن از میان تاریکی به جک که بر روی صندلی چمباتمه زده بود خیره شدم و پرسیدم: دلتنگ پدرت نمی‌شدی؟ نگاهی انداخت و پاسخ داد: برای یه پسر بچه نه ساله ماه‌ها اندازه سال می‌گذرند. نور چشمانش از بین رفته بود و من فقط وسط صورتش می‌تونستم دو تا حفره سیاه ببینم. برای اولین بار بود که می‌دیدم جک قاتل، یجورایی صدایش ملایم و نرم شده. متوجه شدم که زمانی که داستانش را تعریف می‌کنه چقد آرام و کنترل شده می‌تونه باشه. وقتی در مورد گذشته‌ش صحبت می کرد صداش به قدری لطیف و آرام بود که باورم نمی‌شد همچین آدمی اینطور جنبه‌هایی هم داشته باشه. در حقیقت همچین گرگی.

جک از جا بلند شد و دستان درازش کنار بدنش تاب می‌خوردند. از گوشه‌‌ی اتاق پشت سر پدرم لامپی برداشت و روشن کرد. نور ضعیف پخش شده از لامپ سایه‌های دراز و کج و کوله‌ای روی دیوار انداخته بود. نگاهی به پنجره انداختم و آسمان شب تیره و تاریک بود. و برف زیادی بر روی حاشیه پنجره نشسته بود سرم را پایین آوردم و زیر صندلی را دیدم. زیر صندلی و دقیقا جایی که دستم زنجیر شده بود کپه‌ای خاک جمع شده بود انگار از داخل ساعت شنی به پایین ریخته شده باشد. صدای دوباره نشستن جک بر روی صندلی مقابلم را شنیدم و سرم را بالا آوردم. موهایم بر روی صورتم ریخته بودند. آرام دستش را دراز کرد و موهایم را کنار زد،

تا بتوانیم همدیگر را ببینیم حالا که چراغ روشن بود می‌توانستم چشمانش را ببینم اما اثری از خشم همیشگی در چشمانش نبود. بنظر پیر می‌آمد و مقایسه کردن این مرد نحیف نشسته روبرویم با آن پسربچه ای که پایین تخت با ماشین چوبی‌اش بازی می‌کرد، واقعا سخت بود. پرسیدم: دلت برای غارها تنگ شده؟ خونت؟ بهم نگاه کرد و گفت: بله. هر چند که من چندین بار با مادر و پدرم به دنیای آن طرف جنگل رفته بودیم ولی هیچوقت اونجا موندگار نشده بودیم. اوایل احساس راحتی نمی‌کردم. اصلا اون خونه‌ی بزرگ رو دوست نداشتم. پرسیدم: چرا دوستش نداشتی؟ و هدفم واقعا کش دادن مکالمه و خریدن زمان بیشتر برای خودم نبود …

دانلود رمان سث مرده
نامشخص
PDF
دیدگاه کاربران درباره رمان سث مرده
اشتراک در
اطلاع از
guest
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها