رمان شهربازی
عنوان | رمان شهربازی |
نویسنده | فرزانه صفایی فرد (Allium - دنیا) |
ژانر | عاشقانه |
تعداد صفحه | 471 |
ملیت | ایرانی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود رمان شهربازی اثر فرزانه صفایی فرد (Allium – دنیا) به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
گاهی پیش خودم فکر میکردم اصلا چیزی در این دنیا هست که من از آن نترسم یا حداقل مشکلی با آن نداشته باشم و در آخر همهی فکر هایم به این نتیجه میرسیدم که من فقط با ریاضی مشکلی ندارم، از اینکه تنها سوار تاکسی شوم و مثلا راننده آدم خوبی نباشد میترسیدم، به همین خاطر من فقط با اتوبوس و مترو رفت وآمد میکردم …
خلاصه رمان شهربازی
نزدیک به امتحانات آخر ترم بود و من سخت مشغول درس خواندن بودم آرش هنوز همانطور بودو احساس میکردم شاید دیگر نتوانم برادرم را مثل قدیم ببینم آرمین و سارا هم بسیار درگیر بودند. میخواستند تا سال آینده مراسم ازدواجشان را برگزار کنند و سر خانه و زندگیشان بروند. به همین دلیل آرمین سخت مشغول کار بود. بقیهی وقتش را هم با سارا می گذراند. دعواهای مامان و بابا هنوز هم ادامه داشت و من به شدت هر چه تمام تر سعی در غرق کردن خودم در درسهایم را داشتم. باید کتاب جدیدی که یکی از اساتیدم معرفی کرده
بود را تهیه میکردم و باید به سمت کتاب فروشی میرفتم. امروز عجیب بود احساس میکردم کسی مرا تعقیب میکند اما هر وقت دقت میکردم کسی را نمیدیدم. من ترسو بودم اما خیال پرداز نبودم یعنی فکر نمیکردم که خیالاتی شده باشم. سعی میکردم هم مراقب خودم باشم و هم به افکارم پرو بال ندهم با ایستادن اتوبوس در ایستگاه به سرعت سوار شدم. در کتاب فروشی و در بین قفسه ها مشغول گشتن به دنبال کتاب مورد نظرم بودم که با صدای آشنایی متعجب به سمتش برگشتم. درکمال ناباوری کسی را میدیدم که مدتی
بود غیبتش بدجور به چشم میآمد… طاها. سکوت بهت مرا طاها شکست. -سلام. سعی کردم دست و پایم را گم نکنم و به خودم مسلط باشم. به آرامی جوابش را دادم. -سلام. -دنبال چه کتابی هستی؟ -برای دانشگاه میخوام. -آفرین به تو… چه خبرا؟ برخوردش جدید و عجیب بود او این همه سال به خانهی ما رفت و آمد میکرد اما تا به حال با من به غیر از سلام و خداحافظ آن هم اگر مرا میدید، هیچ حرف دیگری نزده بود. گاهی حتی احساس می کردم او مرا نمی بیند. اما الان… سکوت من و جواب ندادنم باعث شد لبخندی بزند …
- انتشار : 03/11/1400
- به روز رسانی : 20/09/1403
رمان سفر ب دیار عشق رو بخون
اولین رمانی بود که با خوندنش مخصوصا برخورد بدِطاها با آرام توی پارک کلی گریه کردم 😭رمان خیلی قشنگی بود دوستش داشتم
چندمین باره دانلودش کردم بخونم
خیلی قشنگ بود ولی جزییاتش خیلی زیاد بود و از حوصله خارج میشد گاهی
خیلی دوست دارم این رمانو بارها خوندمش
قشنگ بود…
رمان خیلی خوبی بود ممنون از نویسنده خوبشان
خوب بود و یهو همشو خوندم
یکی از قشنگ ترین رمانایی بود ک خونده بودم