رمان شروق
عنوان | رمان شروق |
نویسنده | نیلوفر قائمی فر |
ژانر | عاشقانه، اجتماعی |
تعداد صفحه | 1199 |
ملیت | ایرانی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود رمان شروق اثر نیلوفر قائمی فر به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
شروق که دچار معلولیت است، او کوتاه قامت است که اطرافیانش او را کوتوله صدا میزنند اما شروق انقدر قدرتمند است که اجازه نمیدهد قدش مانع پیشرفتش بشود، همه چیز خوب پیش میرود تا اینکه …
خلاصه رمان شروق
صدای موزیک اومد و فریده و سهیلا و ادیب که توی سالن بودن با شنیدن صدای موزیک به سمت تراس رفتن در کشویی و شیشه ای بود درو کشیدن و وارد تراس شدن موزیک منو از حال به بیرون کشوند و اون لحظه رو توی سرم رونمایی میکرد. من زمان و مکان رو گم کردم روزها بود که اردوان بهم محل نمیذاشت و جواب تماسها و پیام هامو نمیداد راهی خونه اش شدم به اون واحدی که توی یه برج مجلل داشت رفتم قلبم میگفت قراره اونجا چی ببینم و چی بشنوم دیوارهای راهروی پهن و مارپیچو گرفتم تا
به در خونه اش برسم. کف دستمو روی در گذاشته بودم نبض دستم میگفت اون تنها نیست اون حتی با با هر کسیم نیست اون با کسیه که من میشناسمش و این دل منو شبیه پرنده ای میکرد که بهش هزاران هزار سنگ میزدن و اون با بال و پر زخمی خودشو به آشیونه رسونده و توی اون آشیونه جفتشو به به پرنده دیگه دیده… بالا نرده های ویلای ادیبو گرفتم سرمای نرده ها نتونست منو به زمان حال برگردونه روزای مدیدی که این صحنه منو محاصره کرده شبیه حمله سرع میمونه که نمیشه متوقفش کرد. من توی
جمله ام نمیتونم الان خودمو متقاعد کنم. به پلههایی که به سمت پایین میخورد نگاه کردم مارپیچ بودو به فضای دیگه متصل میشد به خودم نهیب زدم رفتنی میره حتی یه روز مونده به قیامت. -شروق جان؟ انگار منو از دنیای و هم بیرون کشیدن. برگشتم به ادیب نگاه کردم به موجی از حرفایی که نمیتونستم تمرکز کنم تا بفهمم چی هستن توی چشماش هویدا بود. زمزمه کرد: خوبی؟ آدمی نرمال هست که بتونه تفکیک شرایط و شخصیت کنه. سرمو تکون دادم و با تردید گفت: میتونی از پله ها پایین بری؟ پوزخندی محو …
- انتشار : 30/09/1402
- به روز رسانی : 20/09/1403
قشنگه