رمان سوگواری در دوبلین
عنوان | رمان سوگواری در دوبلین |
نویسنده | انریکه ویلا ماتاس |
ژانر | ادبیات داستانی |
تعداد صفحه | 363 |
ملیت | خارجی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود رمان سوگواری در دوبلین اثر انریکه ویلا ماتاس به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
حکایت جیمز جویس و ساموئل بکت چیز دیگریست! این دو شورشی آرمانخواه که نه فقط ادبیات مدرن که همه هنر، فلسفه و در کلیتی عظیمتر، جهان مدرن را زیر تأثیرشان حبس کردند، هردو زاده و رشد یافته در دوبلین بودند ولی تبعیدابدی از دوبلین را برگزیدند حال تصور کنید یک اسپانیایی در کسوت ناشری پیرانهسر، واله و شیدا و ناامید، پا به دوبلین گذاشته، شاید سوسوی نوری برای نجات ادبیات در هنگامهی مرگ همهی معناها و ارزشها بیابد! کتاب ماجرای حضور ساموئل ریبا در دوبلین است که عشقش به ساموئل بکت، سفری اولیسوار را موجب میشود که سوگ فقدان ادبیات در جهان را تصویر میکند! …
خلاصه رمان سوگواری در دوبلین
از خلسهای که مدتهای مدیدی ست کامپیوتر بر او مستولی کرده بیرون میآید و از جا بلند میشود چند لحظهای میرود پشت پنجره عریض خانه و از آنجا نگاهی به منظره در ندشت بارسلونا میاندازد که با این رگبار هراس آور به چشم نوازی همیشه نیست. اصلاً پشت پنجره او کل شهر از دیده پنهان و پشت پرده ای از آب ناپدید شده باران ماه مه است. بارانی با این شدت در این وقت سال سابقه نداشته مثل این است که کسی از آن بالا از لابه لای ابرها به منظور همکاری با چیدمان دومینیکه در موزه تیت مدرن لندن آستینی بالا زده. حس میکند این عزیمت کوتاه به پشت پنجره، این فراغت اندک و موقتی از دنیای دیجیتال کارساز خواهد بود.
به محض ایستادن پشت پنجره با وجود منظره دل مرده بارسلونا عذاب وجدانش از هیکیکوموری بودن کم شده و تدریجاً حس میکند حرفهای امروز سلیا پیش از ترک خانه واقعاً روی او اثر کرده است. در مجموع کم پیش می آید قبل از ساعت یک ربع به سه که سلیا بر میگردد از کامپیوتر عقب بکشد. امروز حرکت تازه ای از او سر میزند و دقایقی همان جا دم پنجرهای میماند که از پشت آن چیز دیده نمیشود. شاید وقت مناسبی را انتخاب نکرده. از قرار معلوم امروز چیزی جز مه و شهر سترده برای دیدن وجود ندارد. مدتی همان جا میماند و به زمزمه روحانی و یکنواخت باران گوش میدهد انگار گذر زمان را حس نمیکند. به ندرت پایش را
در خیابانهای بارسلونا میگذارد. تازگیها از این بالا فقط به شهر مینگرد ولی امروز با این وضع باران و مه از این یکی هم محروم میماند یادش می افتد قبلاً چه برو بیایی داشت و حالا با لب و لوچه آویزان رنجور و سرشکسته بیشتر از حد تصورش در این چهاردیواری حبس شده. یک نوشیدنی معرکه او را از این همه مردم گریزی و واهمه میرهاند ولی به دردسرش نمیارزد چون سلامتیاش را به خطر خواهد انداخت نمیداند آیا جایی به نام کاکس ولد در دوبلین هست یا نه. دلش بدجور میخواهد قول و قرار شخصیاش را زیر پا بگذارد و با یک جرعه جانانه نوشیدنی دلی از عزا درآورد ولی این کار را نخواهد کرد. عقلش را که از دست نداده …
- انتشار : 27/06/1403
- به روز رسانی : 20/09/1403