رمان سلوک
عنوان | رمان سلوک |
نویسنده | محمود دولت آبادی |
ژانر | عاشقانه، درام، ادبیات داستانی، ادبیات معاصر |
تعداد صفحه | 211 |
ملیت | ایرانی |
ویراستار | رمان بوک |

دانلود رمان سلوک اثر محمود دولت آبادی به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
سلوک، داستانی وهم آلود با روایاتی موازی است که زمان و مکان را به بازی میگیرد و با رمز و رازهای جذابش، مخاطبین را به وجد میآورد. دولت آبادی در این کتاب با یک عاشق همراه میشود و فراز و نشیبهای گرفتاری در عشق و تبدیل این احساس آتشین به نقطهی مقابلش، یعنی نفرت را به تصویر میکشد. این نویسندهی برجسته از احساساتی میگوید که کمتر فرصت بروز پیدا میکنند و از عشقی سخن به میان میآورد که گرد و غبار زمان، جلای سابقش را به خاطرهای دور تبدیل کرده است …
خلاصه رمان سلوک
سکوت. در این عالم فقط یک نفر بود که سکوت قیس را عمیقاً میفهمید و با ملیح ترین احوال و ظریف ترین رفتار انسانی یک زن میتوانست به سکوت او راه یابد و به تبسم را بداردش و تا دیری نپاید او را از این رو به آن رو کند که در حقیقت با هر بار رخنه او در سکوت بود که قیس پوست میافکند و نو میشد و این بازی ابر و آفتاب چه پر بود از همه عشوههای طبیعت و طبع و ذوق که رخ مینمود و به مثل حقیقتی که دست کودکی مرد را میگرفت و راه میبرد به بلوغ فردا که مجالی دیگر بود به انتظار معجزتی دیگر تا باز سکوت خشم خوار و پیرانه سر او را و خروش جوان آسای او هم اندوه چشمان او را دریابد، بفهمد. که فقط آن زن بود که میتوانست که حق یافته بود و شایسته
میدیدش تا روح او را عریان و بی شائبه بنگرد، نگاه کند؛ و تنها او بود که خود فیس بود و آدمی هرگز روح خود را از نگاه خود پنهان نمیدارد اگر با خویش در ریا نباشد؛ و انسان مگر چند چشم محرم میشناسد تا بتواند دل – باطن خود را در پرتو نگاهها وابدارد بی هیچ پرهیز و گریز؟ چه بسیار آدمیانی که میآیند و میروند بی آنکه از خیالشان بگذرد که چنین موهبتی نیز وجود دارد که انسان بخواهد و احساس وجد کند از این که خودی ترین و محرم ترین چشمان عالم در او مینگرند. اما قیس اذعان میداشت که نگاه او به من کفایت میکرد. برای سرمستی وصف ناپذیرم اگر چشمان عالمی حتی نسبت به من کور میشده و نزد خود اعتراف میکرد که فقط به نگاه او، نگاه او به خودم نیازمند بودم و
پس آری. او از گوهر خودم بود که نمیدانم چگونه گم و ناپدید شد در لایه لایههای دویی؟ که او میفهمید و پس حتی گنگیهای بغرنج مرا در سفرهای بی منزلگاه و شناور در دهلیزهای روح تا او بتواند بنگرد و دریابد سکوت، سکوت، سکوتهای دیگر کش مرا. اکنون اما… دیگران چگونه بدانند چگونه میتوانند دریابند این سکوت بهت زده مردی را که سرگیجه میرود و چگونه بدانند چرا ناگهان به خود میلرزد در سکوت، چنانچه انگار رعشه گرفته باشد؟ شنیع، شنیع، شنیع. یک تصویر شنیع: خواب ندیدهام و کابوس نیست. این تصور من است که نابودم میکند. میتوانم تصور خودم آن تصویر و انگاره شنیع را روی کاغذ با کلمات نقش کنم، اما این احتمال وجود دارد که ضمن ترسیم آن قلبم را بایستد …
- انتشار : 08/12/1403
- به روز رسانی : 09/12/1403