رمان سورئالیسم
عنوان | رمان سورئالیسم |
نویسنده | نیلوفر رستمی |
ژانر | عاشقانه |
تعداد صفحه | 1267 |
ملیت | ایرانی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود رمان سورئالیسم اثر نیلوفر رستمی به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
در مختصاتی از مشرق، زنی با ظاهری از جنسِ غرور، بعد از مرگ همسرش از خانواده پدری طرد میشود و تنها و مستقل بادخترش زندگی میکند! قصه در مغرب اما راجعبه هنرمندی ست از قماشِ احساس و مردانگی! که اسم و راهِ پدر را درک کرده، اما چون نمیخواهد حقالناسی به گردن داشته باشد، از سهمیه او استفاده نکرده و خود را از تحصیل منع کرده است، خاطرهای از کودکی، در قلب مهدیار به جا مانده و او را وادار کرده با ازدواج و روابط عاطفی بیگانه باشد، پسر جوان روزگار زیادی با نقاشی از چشمهای یک زنِ مرموز و ناشناخته زندگی میکند، تا اینکه در نهایت سرنوشت میچرخد و کودتایی پُر سروصدا آغاز میشود! عشقی ممنوع! از جنسِ رسوایی! زندگیِ مهدیار را دستخوش تغییر قرار میدهد …
خلاصه رمان سورئالیسم
نگاهش به دست های دکتر بود و او برگهی آزمایش را بررسی میکرد. سر کفشش را یواش روی پارکت میکوبید وقتی دکتر عینک مربعی اش را از میانهی فریم گرفت و نگاهش را به چهره مهدیار دوخت. -وضعیت استخونات نرماله اما دمای بدنت بازم بالا رفته تو چرا مراقب خودت نیستی مهدیار؟ هوای بهمن اول و آخر نداره سرماش استخون میشکنه. -آدم عاقل تو این سرما و بوران با یه لاپیراهن رفت و آمد میکنه؟ اونم این وقت شب؟ سیبک گلوی مهدیار جنبید سر به زیر انداخت و با صدایی یواش لب زد: کاپشنم تو ماشینه اگه به
نظرتون واجبه همین حالا میرم میپوشم بلادرنگ! دکتر نفس عمیقش را کلافه فوت کرد. سر روان نویس فشاری را بیرون داد و همانطور که نسخه مینوشت پرسید: رژیم غذایی تو رعایت میکنی؟ مهدیار «بله» آرامی گفت و دکتر ادامه داد: سعی کن تا آخر اسفند غذای گرم مصرف کنی. آش سوپ دمنوش های مختلف. شیرینی و چربی و کافئین هم تا اطلاع ثانوی ممنوع! هرچیزی که فشار خون و التهاب تو بالا ببره، برای تو عین سمه. مهدیار سرش را بالا گرفت و دکتر نسخه را جدا کرد. – فعلا طبق نسخهی قبل دارو نوشتم، اما اگه همین
طوری پیش بری مجبورم تب بر بیشتری بنویسم که جلوی عفونت رو بگیره. دیگه خودت بهتر از من میدونی که این همه تب و گرما بیشترین تاثیر رو روی استخونات داره. لبخندی کج با رگههایی از غم گونه های مهدیار را از دو طرف چال انداخت و به آرامی سر جنباند. از جا بلند شد و نسخه را گرفت نگاهش به توصیهی آنتی بیوتیک ها خیره شد و با تک سرفه ای گلو صاف کرد. -حس میکنم سرما خوردگیم بهتر شده. گرفتگی صدام پایین اومده دیشب هم متوجه شدم دیگه تب ندارم. این همه داروی سرماخوردگی.. -واجبه پسرم …
- انتشار : 07/07/1402
- به روز رسانی : 20/09/1403