دانلود رایگان رمان تباهکار اثر فرشته تات شهدوست
دانلود رمان تباهکار اثر فرشته تات شهدوست به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
مادر لیلی دچار عارضهی قلبی است و طبق گفتهی پزشک معالجش باید هرچه زودتر عمل جراحی شود، لیلی به هر دری برای فراهم کردن پول عمل میزند ولی راه به جایی نمیبرد، مردی به نام ارشیا سر راهش قرار میگیرد که به او قول میدهد پول را به او بدهد در ازای شرطی …
خلاصه رمان تباهکار
طبق آدرسی که بهش دادم سر کوچه نگه داشت! تا اینجا هیچ کدوم حرفی نزدیم. هر بار که میاومدم دهانمو باز کنم با صورت جدی و فک منقبض شده اش رو به رو میشدم و این باعث میشد بفهمم که از چیزی عصبانیه و باید سکوت کنم! هنوزم نمیتونستم بفهمم که چطور و از کجا اون لحظه سر و کله اش تو اون ویلا پیدا شده؟! -نمیخوای پیاده شی؟ مصمم و جدی برگشتم سمتش و گفتم: میتونم یه چیزی بپرسم؟! نفسشو عمیق بیرون داد و همزمان که سرشو تکون میداد گفت: با اینکه حدس میزنم سوالت چی میتونه
باشه اما.. بپرس.. -ارشیا رو از کجا میشناسی؟! با اینکه شواهد نشون داده بودن که این مرد پلیسه و از طرفی برای من كاملا غریبه بود با این حال نمیدونم از روی عادت همیشگیم بود که زیاد اهل رسمی بودن و لفظ قلم حرف زدن نبودم یا بخاطر اتفاقات امشب و حضور ناگهانی این مرد تو اون شرایط که یجورایی اونو به چشم یه ناجی میدیدم نمیتونستم اونطور غریبانه باهاش حرف بزنم. در کل دختری نبودم که به این چیزها چندان اهمیت بدم. سوالمو که شنید تا چند لحظه چیزی نگفت. منتظر یه جواب قانع کننده بودم
و از طرفی فضولی بدجور بهم فشار آورده بود… تو اون فضای نیمه تاریک به صورتش خیره شدم دستاش رو روی فرمون گذاشت و در همون حال که نگاهش به کوچهی تاریک و ساکت بود گفت: دونستنش چه نفعی به حال تو داره؟! از نظر من بهتره امشبو بعلاوه ارشیا و اون ویلا و حتی منو فراموش کنی.. انگار که هیچ کدوم از این اتفاقا نیافته و تو با ارشیا هیچ برخوردی نداشتی و در حالی که نگاهشو به سمت من میکشید با تحکم گفت: فهمیدی که چی گفتم؟!… جوابش نه قانعم کرد و نه حتی از دید من منطقی بود. بنابراین …
قشنگ بود ولی ای کاش انقدر طولانیش نمیکرد