رمان طعم گس زندگی
رمان طعم گس زندگی رمان طعم گس زندگی

رمان طعم گس زندگی

دانلود با لینک مستقیم 0 0
دانلود با لینک مستقیم
عنوان
رمان طعم گس زندگی
نویسنده
هنگامه سردسته
ژانر
عاشقانه، اجتماعی
ملیت
ایرانی
ویراستار
رمان بوک
تعداد صفحه
1015 صفحه
اگر نویسنده یا مالک 'رمان طعم گس زندگی' هستید و درخواست حذف این اثر را دارید درخواست حذف اثر

دانلود رمان طعم گس زندگی اثر هنگامه سردسته به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

زندگی شادی دختر نازدانه‌ی خانه ناگهان بخاطر مخالفتش با ازدواج با پسر حاج ابراهیم مورد خشم و غضب پدر قرار می‌ گیرد، پدر او تحت هیچ شرایطی از موضعش پایین نمی‌آید، شادی چاره ای نمی‌بند جزاینکه دست به دامان عمه مهشیدش شود، عمه می‌آید و با ترفندی پدر را راضی به برهم زدن خواستگاری می‌کند ...

خلاصه رمان طعم گس زندگی

وحشتزده از خواب میپرد جیغ بلندی می‌کشد ترس و وحشت تمام جانش را در بر گرفته است دستان لرزانش و چشمانی که ترس را فریاد می‌زنند حال خرابش را توصیف می‌کند کابوس هایی که آرامش خواب را از او ربوده اند... کاش پایان این وحشت هایی که در خواب به سراغ او می آمدند را می‌فهمید ... پتو را کنار می‌زند؛ و پاهایش را پایین تخت قرار می‌دهد، سردی زمین آتش جان او را اندکی آرام می‌کند. آرنج هایش را تکیه گاه دستانش قرار می‌دهد با نوک انگشتانش شقیقه اش را ماساژ می‌دهد. گیسوان بلند و مشکی رنگش او را در حصار

خود گرفته‌اند ساعت بزرگ روی دیوار سه بامداد را نشان می‌ دهد. صدای جیغش آنقدر بلند نبود، عمه اش را که در طبقه دوم خانه به خواب رفته است؛ بیدار کند. سردردهایی که این روزها امانش را بریده است... سر دردهایی که از تمام بی خوابی ها و نبود آرامش است. بی حوصله صفحه گوشی اش را نگاه می‌کند. هیچ خبری از شاهرخ ندارد. "بی معرفتی" زیر لب می‌گوید. در تمام زندگی اش سعی کرده است قوی باشد و بتواند احساساتش را کنترل کند اما گاهی نبود محبت باعث می‌شود زندگی آنطور که می‌خواهیم پیش نرود! هوای خفقان

اتاق عذابش می‌دهد. سرفه های پی در پی او را وادار می‌کند تا به سوی پنجره اتاق قدم بردارد. پیراهن بلند یاسی رنگ را که به هنگام خواب به تن می‌کند، گوشه ای از آن را در دست می‌گیرد تا مبادا بر زمین سقوط کند و درد بدن به این آرامش از دست رفته اضافه بشود. سرفه‌های خشک و نبود هوا باعث میشود گام‌هایش را بلند بردارد و خود را برای اندکی اکسیژن به تکاپو بیاندازد... پرده سبز رنگ اتاق را کنار می‌زند پنجره را باز می‌کند. با نسیم پاییزی پلک هایش بسته می‌‌شود. نفس های منظمی که جانش را آرام کرده‌اند گیسوانش در آن ساعت شب ...

دیدگاه کاربران

اشتراک در
اطلاع از
guest
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
دیوان حافظ