رمان تعمیر زنده ها
دانلود رمان تعمیر زنده ها اثر میلیس دو کرانگل به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
رمانی که به وقایعی که طی بیست و چهار ساعت، برای یک پسر جوان ۱۹ ساله و در آستانهی مرگ رخ میدهد، می پردازد. در وهلهی اول این موضوع به والدین سیمون که حادثه دیده و مرگ مغزی شده، مربوط میشود؛ سیمون یک کیس معمولی نیست بلکه یک مورد ایده آل برای اهدای عضو است. او یک مرد جوان در سلامت کامل و در اوج توانایی های خود بوده است؛ بنابراین آنها باید سریع عمل کنند و والدین را متقاعد کنند که اجازه به این کار دهند. در اینجا "میلیس دوکرانگل" میداند چگونه به پزشکان و پرستاران چهره و شخصیتی فراتر از اقدامات ظاهرا مکانیکی آنها بدهد و از جنبه های کوچک احساسی آنها، وسواس و گاهی اوقات تنهایی عمیق آنها چیزی دریغ نکند. موضوع اصلی رمان "تعمیر زنده ها" پذیرش واقعیت و مرگ است ...
خلاصه رمان تعمیر زنده ها
سکوت مارین و خیابان را در بر گرفته است. ساکت و بی رنگ مانند باقی دنیا، آثار مصیبت در همه چیز رخنه کرده. گرد مصیبت روی هر شیئی، هر مکانی و هر چیزی پخش شده است، شبیه طاعون. گویی دنیا دارد خود را با اتفاقی وفق میدهد که آن روز صبح افتاده است. ماشین ون نقاشی شده با سرعت با مانع برخورد کرده و یک جوان سرش با شدت به شیشه ماشین خورده است، گویی منظره اطراف متأثر از شدت تصادف شده است، اثراتش را در خود بلعیده و آخرین ارتعاشات را درون خود خاموش کرده است. تو گویی دامنۀ امواج شوک کاهش یافته، بسط داده شده و ضعیف شده است تا جایی که تبدیل به یک خط صاف شود،
خط ساده تنیده ای که در فضا، با دیگر خطها میآمیزد به میلیاردها میلیارد خط دیگر میپیوندد، خطهایی که شدت و فشار دنیا را میساختند. این کلاف پیچیده از غم اندوه و تباهی تا آنجا که چشم کار میکند، نه نشانه ای از نور است و نه پرتو رنگی، نه زرد طلایی یا قرمز تیره، نه ترانه ای که از پنجرهای شنیده شود نه صدای موسیقی که همراه آن همخوانی کنی، بخندی و خوشحال شوی و کمی هم شرمنده از اینکه چنین جملات احساساتی را از حفظ می خوانی. نه عطر قهوهای میآید، نه رایحه یک گل یا ادویه ای، هیچ خبری نبود از کودکی با گونههای قرمز که پی یک توپ میدود، یا سرش را به طرف زانوهایش خم کرده است
و چشمهایش توپ کوچکی را دنبال میکند که در پیاده رو میغلتد و نه صدای فریادی. دریغ از صدایی انسانی که کسی را مخاطب قرار دهد یا کلمات عاشقانه را زمزمه کند. نه صدای گریه نوزادی شنیده و نه موجود زندهای دیده میشد که گرفتار در تداوم روزها، سرگرم کارهای ساده و ناچیز در یکی از روزهای زمستانی باشد، هیچ چیز قرار نیست مزاحم غم و ناراحتی مارین شود که بی اراده گام برمیدارد، ربات وار و با ظاهری سردرگم. در آن روز شوم، این کلمات را با صدایی آرام با خود تکرار میکند. اما نمیداند که این کلمات از کجا به زبان میآیند. کلمات را هنگامی ادا میکرد که به سر پوتینهایش چشم دوخته بود ...



دیدگاه کاربران