کتاب آلیو کیتریج

عنوانکتاب آلیو کیتریج
نویسندهالیزابت استراوت
ژانرداستانی پیوندی، ادبیات معاصر آمریکایی، روانشناختی
تعداد صفحه435
ملیتخارجی
ویراستاررمان بوک
کتاب آلیو کیتریج

دانلود کتاب آلیو کیتریج نوشته نویسنده الیزابت استراوت pdf بدون سانسور

عنوان اثر: آلیو کیتریج

پدید آورنده: الیزابت استراوت

زبان نگارش: فارسی

ژانر: رمان داستانی پیوندی، ادبیات معاصر آمریکایی، روانشناختی

سال نخستین انتشار: شهریور 1404

شمارگان صفحات : 435

معرفی کتاب آلیو کیتریج

رمان آلیو کیتریج در نظر دیگران، شخصیتی کله شق، مهربان و اغلب غیرقابل پیش بینی دارد. او که معلمی بازنشسته در شهری ساحلی و کوچک در ایالت مین است، با بالاتر رفتن سنش تلاش می کند تا با تغییرات ایجاد شده در زندگی اش کنار بیاید. او زنی است که به باطن زندگی اطرافیانش می پردازد و موفقیت ها و شکست هایشان را عمیقا نظاره می کند. همسر آلیو، پیروی فلسفه ی رواقی گری است و رابطه ی میان آن ها، نه آن قدر متزلزل است که از هم بپاشد و نه آن قدر مستحکم که از آن، راضی و خشنود باشند. در داستان با پسر جوانی آشنا می شویم که از غم از دست دادن مادرش در عذاب بوده و فقط حضور آلیو است که دردش را تسکین می دهد؛ در حالی که پسر خود آلیو از حساسیت های عجیب و پیچیده ی مادرش بسیار تحت فشار قرار گرفته است. رمان آلیو کیتریج، کاوشی نافذ و پرجوش و خروش درباره ی روح آدمی است؛ داستان این رمان، مخاطب را به خنده، تأیید، افسوس و همدردی با شخصیت ها وادار می سازد.

خلاصه کتاب آلیو کیتریج

هنری کیتریج سال های سال در اولین شهرک مجاورشان ۱ داروخانه دار بود و هر روز صبح ماشینش را در جاده های برفی یا جاده های بارانی یا جاده های تابستانی میراند تا بعد از رد کردن آخرین بخش شهرک جایی که در تابستان تمشک های وحشی تازه روییده از بوته ها سر بیرون می آوردند به سمت جاده ی پهن تری بپیچد که به داروخانه می رسید. حالا که بازنشسته شده هنوز هم زود بیدار می شود، و به یاد می آورد که آن موقع صبح زمان مورد علاقه ی او بود، انگار که جهان رازی بود که فقط او از آن سر درمی می آورد. چرخ ها در زیر پایش آرام می غریدند، نمای سمت راستش چشم انداز کوچکی از بندر بود و بعد درختان کاج باریک و بلند، و تقریباً همیشه موقع راندن پنجره را نیمه باز می گذاشت، چون عاشق بوی کاج و هوای سنگین نمکی بود، و در زمستان عاشق بوی سرما.

داروخانه ساختمان دو طبقه ی کوچکی بود که به ساختمان دیگری که یک مغازه ی ابزار فروشی و یک مغازه ی خوار و بار فروشی را جداگانه در خودش جا میداد وصل شده بود. هنری هر روز صبح ماشینش را پشت سطل های بزرگ فلزی پارک می کرد، از در پشتی داروخانه وارد می شد، چراغ ها را روشن می کرد، ترموستات را روشن میکرد یا اگر تابستان بود پنکه را راه می انداخت گاوصندوق را باز می کرد کمی پول توی دخل می گذاشت، در جلویی را باز می کرد دست هایش را می شست روپوش سفیدش را می پوشید مراسم لذت بخشی بود، انگار این مغازه ی قدیمی با قفسه های خمیردندان ویتامین مواد آرایشی تزیینات مو و حتی سوزن خیاطی و کارت تبریک و همین طور کیسه های قرمز آب گرم و پمپهای تنقیه، آدمی بود در مجموع پابرجا و ثابت قدم و هر چیز ناخوشایندی که در خانه اش اتفاق افتاده بود هر احساس بدی که وقتی زنش در دل شب رختخواب شان را ترک میکرد و در خانه پرسه میزد به او دست می داد همه ی اینها با قدم گذاشتن به امنیت داروخانه مثل خط ساحل که پس می رود از او دور میشد وقتی عقب مغازه کنار کشوها و ردیف قرص ها می ایستاد از هر چیزی ذوق می کرد؛ از زنگ زدن تلفن از آمدن خانم مریمن برای گرفتن داروی فشار خونش از رسیدن کلیف مات پیر برای گرفتن گل انگشتانه اش یا از آماده کردن واليوم برای راشل جونز که شوهرش شب به دنیا آمدن بچه شان فراری شده بود. گوش دادن در ذات هنری بود و در طول یک هفته چندین بار پیش می آمد که بگوید پناه بر خدا واقعاً متاسفم که اینو میشنوم« یا »عجب، خیلی جالبه!

درونش آشفته از دلشوره های بی صدای مردی بود که در کودکی دو بار شاهد فروپاشی روانی مادرش بود، مادری که البته او را عاشقانه دوست داشت. این بود که اگر گاهی یک مشتری از بابت قیمت جنسی جوش می آورد یا کیفیت پایین یک نوار زخم یا کیسه ی یخ ناراحتش می کرد، هنری هر کاری که از دستش برمی آمد برای مرتب کردن سریع اوضاع انجام می داد. سال های طولانی خانم گرنجر برای او کار می کرد. شوهرش صیاد خرچنگ بود، و خانم گرنجر هم انگار به همین واسطه نسیم سرد آبهای آزاد را در خود داشت، طوری که هیچ وقت اشتیاق چندانی به آرام کردن یک مشتری ناراضی نشان نمی داد. هنری مجبور بود موقع آماده کردن نسخه ها نیمی از حواسش را به صداهای اطراف بدهد، مبادا خانم گرنجر پشت دخل نباشد و اعتراضی را نشنیده بگیرد. خیلی وقتها موقعی که میدید زنش آلیو زیاد به کریستوفر در مورد تکالیفش یا کارهای انجام نشده اش سخت نمی گیرد، همین حس بـه سراغش می آمد؛ همین میل به توجه به محیط نیاز به راضی نگه داشتن همه وقتی نشانه ای از بی ملاحظگی در صدای خانم گرنجر می دید عقب مغازه را رها می کرد و به سمت پیشخوان می آمد تا خودش با مشتری حرف بزند. صرف نظر از این یک مورد خانم گرنجر کارش را خوب انجام می داد. این که او وراج نبود، صورت کالاها را بدون نقص تهیه می کرد، و تقریباً هیچ وقت ناخوشی را بهانه ی سر کار نیامدن نمی کرد برای هنری خیلی با ارزش بود.

او یک شب در خواب مرد و این اتفاق هنری را گیج و مبهوت کرد و نوعی عذاب وجدان در او باقی گذاشت، انگار که در تمام سالهایی که در کنار این زن کار کرده بود به نشانه های بیماری او که میشد با قرص و شربت و آمپول درمانش کند توجه نکرده بود. موش این را زن هنری زمانی که او دختر تازه کار را استخدام کرده بود گفت عین موش می مونه.

دنيس تیبید و گونه های گرد داشت و چشم های کوچکی که پشت عینک دور قهوه ای اش به این طرف و آن طرف میچرخیدند. معلوم بود. هنری گفت: »اما موش خوبیه از اون موش های بانمکه. الیو گفت: »کسی که نمی تونه صاف سرپا وایسه کجاش با نمکه ؟« درست می گفت؛ شانه های نازک دنیس همیشه به جلو متمایل بودند، انگار که دارد از بابت چیزی معذرت خواهی می کند. بیست و دو سالش بود و تازه از دانشگاه ایالتی و رمانت فارغ التحصیل شده بود. اسم شوهر او هم هنری بود و وقتی هنری کیتریج برای اولین بار هنری تیبید و را دید شیفته ی خصوصیات بی نظیر و البته ناخودآگاهی شد که در او میدید جوان پرانرژی و تنومندی بود، و نوری در چشمانش داشت که انگار تلالو رقصانی به چهره ی دوست داشتنی و ساده اش میداد لوله کش بود و برای عمویش کار می کرد. یک سالی از ازدواج او و دنیس می گذشت.

دانلود کتاب آلیو کیتریج
نامشخص
PDF
دیدگاه کاربران درباره کتاب آلیو کیتریج
اشتراک در
اطلاع از
guest
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها