رمان ویرانه های هوس نویسنده فریده نجفی
رمان ویرانه های هوس اثر فریده نجفی
عنوان اثر: ویرانه های هوس
پدیدآورنده: فریده نجفی
زبان نگارش: فارسی
سال انتشار: آبان ۱۴۰۴
تعداد صفحات: ۲۵۳
معرفی رمان ویرانه های هوس
رمان ویرانه های هوس اثر فریده نجفی روایتی عمیق و پرکشش از پیچیدگیهای روابط انسانی است. اثر حاضر که در آبان ۱۴۰۴ منتشر شده، با نثری روان و تصویرپردازیهای بدیع، مخاطب را به دنیایی از احساسات متضاد و خواستههای سردرگم میبرد. نویسنده در این روایت، هنرمندانه مرزهای عشق و هوس را به چالش کشیده است.
خلاصه داستان ویرانه های هوس
صحنه با هیاهوی جوانانی آغاز میشود که با خنده و شادی از پلهها بالا میروند. پیش از رسیدن به آخرین پیچ راهپله، صدای زنی اعتراضآمیز در راهرو طنین میاندازد: «انگار زلزله آمده! نمیشود یک بار مثل آدم بیسروصدا بالا بیایی؟» کتایون با لبخندی آرامبخش به پریوش که از ترس گردنش را در شانهها فرو برده بود، میگوید: «نگران نباش! حرفهای خانم زری همیشه از سر مهربانی است...»
ناگهان دخترکی کوچک در بالای پلگان ظاهر میشود. با دیدن کتایون از خوشحالی فریاد میزند و به سمتش میدود. او خود را بیمهابا در آغوش کتایون میاندازد: «برایم چه آوردهای؟ کیفَت را ببینم!» کتایون با نوازش موهایش پاسخ میدهد: «عزیزم، قول داده بودی دختر مودبی باشی و از مهمانان التماس نکنی!»
دخترک در آغوشش پیچ و تاب میخورد: «ولی من الآن گرسنهام!» کتایون آدامس خود را از دهان بیرون آورده، در دهان کودک میگذارد: «بگیر گنجشک جان!» سپس با چشمکی به پریوش که چهرهاش از این رفتار در هم رفته میگوید: «لطفاً اخمو نباش عزیزم! باید به هر شیوهای کار را پیش میبردم!»
در آستانه در، زنی سپیدرو با نگاهی خالی ایستاده است. کتایون پیشقدم میشود: «سلام زری جون! این دوست دانشگاهیام پریوش است، دیدی چه همکلاسی خوشرویی دارم؟ امروز کلاس نداشتیم، گفتم فرصت را غنیمت شمریم و همدیگر را بهتر بشناسیم...»
زن بیآنکه کلمهای بر زبان آورد، کناری میرود و راه ورود را باز میکند. در این لحظات پرتنش است که اصل داستان «ویرانه های هوس» آغاز میشود...



دیدگاه کاربران