رمان سقف کاغذی اثر بهاره گندمی (بهارگل) دانلود رایگان PDF رمان با لینک مستقیم
دانلود رمان سقف کاغذی از نویسنده بهاره گندمی (بهارگل) بدون سانسور
خلاصه داستان رمان سقف کاغذی
برای بار هزارم به کاغذ در دستم خیره شدم... چشمم به خط تیره مثبت خشک شده بود! هنوز هم باور کردنش سخت است... با حرص کاغذ مچاله شده را به گوشهای پرت کردم! چشمهایم سیاه تاریکی میکرد... از شدت ضعف سرم را به مبل تکیه دادم و چشمهایم را با درد روی هم گذاشتم! همین امروز که قرار بود جشن دو نفرهای داشته باشیم باید این خبر گند بزند به حالم!
صدای زنگ تلفن سکوت سنگین خانه را شکست... آنقدر بیحس و حال بودم که نمیتوانستم خودم را به سمتش برسانم! بعد چند بوق صدایش در فضا پیچید... «الو دیار... عزیزم... هنوز نرسیدی؟ فکر میکردم بیشتر از من مشتاق آمدن به خونم باشی... امشب یکم دیرتر میام ولی قول میدم تا صبح جشن بگیریم! هر موقع رسیدی زنگ بزن نگرانتم...» از شادی صدایش بغضم گرفت. کاش امشب نمیفهمیدم. خودش بود، همان صدایی که مدتهاست با شنیدنش غرق آرامش میشوم، از نبودش غرق ماتم. کاش میدانستم از دیدن جواب آزمایش چه حالی میشود. پوزخندی به خوشخیالیام میزنم. حتماً خوشحال میشود، او که مثل من مانع رسیدن به آرزوهایش نیست.
خودم را به حالت جنینوار جمع کردم...
دیدگاه کاربران