دانلود رایگان رمان تا آسمان اثر آسمان ۶۴
دانلود رمان تا آسمان اثر آسمان ۶۴ به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
آسمان دو سال قبل همسرش محمد را از دست داده. حاج مرادی دوباره بعد از دوسال برگشته تا زنجیر شکستهی پیوند دو خانواده را از نو به هم وصل کند… اینبار با ازدواج آسمان و پسر بزرگ خانواده …
خلاصه رمان تا آسمان
پلک هایش را که بالا کشید برق نگاه زلالش طعنه میزد به موج دریا غرق شد… تمام وجودش… تمام دنیایش. دیگر نفهمید هاله و حدید کی غیبشان زد. نفهمید چه برسر کلاس بعدی اش آمد. نفهمیدکی و چطور نشست در برابرش… در همان کافه نیمه تاریک زیر همان لوای حزین موسیقی.. “بغض نشسته تو گلوم… وقتی نشستی روبه روم… من از خودم چرا بگم… میخوام ازون چشا بگم”… گفت هرگز نفهمید چی و چی شنید. نفهمید کی پدر هاله از او خواستگاری کرد. فقط نگاهش کرده بود. نگاهش کرده بود و در کمال ناباوری دوماه
بعد نشسته بود سر سفرهی عقد. چشم های خیسش را روی هم آورد. با صدای دو تقه کوتاه به در سر از روی زانوهایش برداشت. آیسان بود که با نگاهی دلجو و شرمگین خم شده بود و از لای در نیمه باز اتاق نگاهش میکرد. حبابهای لغزان اشک دوباره دنیایش را غرق کرد. بازو کشید روی صورتش و ایستاد پشت پنجره. باران شدت گرفته بود و قطرات ریز ریزش میافتاد روی شیشه ها میرسید به هم ولیز میخورد به پائین. از باران نفرت داشت. شقیقه اش را تکیه داد به آلومینیوم سرد نگاهش را داد به آن بیرون. -بارون بازم شروع
شد. صدای آیسان هم مثل صدای خودش پراز زخم بود انگار. _اوهوم… بارونو فقط از پشت شیشه دوس دارم. پلک های نمناکش آهسته به هم خورد: ولی من متنفرم ازش. نزدیکتر شدن آیسان را از هجوم عطر لباسهایش حس کرد. -وقتی تو بیمارستان چشمامو وا کردم… وقتی فهمیدم دیگه نیست… نگاهمو دادم به آسمون و پنجرهی کوچیک بیمارستان… می خواستم بدونم آسمون اولین روز زندگیم وقتی که بدون اون شروع میشه چه جوریه.. دیدم بارون لعنتی هنوز داره میباره .. درس لحظه ای که پرکشید.. درست مثل روزهایی که با هم …
رمان عالی با قلم بسیار زیبا ، سه بار این رمان رو خوندم