رمان عشق اطلسی

عنوانرمان عشق اطلسی
نویسندهفرخنده موحد راد
ژانرعاشقانه، سنتی، خانوادگی
تعداد صفحه812
ملیتایرانی
ویراستاررمان بوک

دانلود رمان عشق اطلسی اثر فرخنده موحد راد به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

داستان درباره‌ی دختری به نام اطلس است که در خانواده‌ای سنتی و سخت‌گیر زندگی می‌کند؛ جایی که پدربزرگ مستبد خانواده همه تصمیمات مهم را می‌گیرد، حتی درباره‌ی آینده‌ی نوه‌ها. اطلس از کودکی به پسر عمویش، متین، دل بسته؛ پسری آرام و تحصیل‌کرده که پس از سال‌ها از خارج بازمی‌گردد. تصمیم آن‌ها برای ازدواج با مخالفت شدید پدربزرگ روبه‌رو می‌شود، مخالفتی که نه‌ تنها عشق‌شان را، بلکه استقلال و هویت اطلس را نیز به چالش می‌کشد …

خلاصه رمان عشق اطلسی

به سمت در رفتم و با دیدن پیمان و پونه هر دو رو محکم تو بغلم گرفتم. مامان و بابا هم اومدن به استقبالشون دست پیمان گل بود و دست پونه شیرینی، بابا به خنده گفت: دختر دم بخت که به شما بخوره نداریم آقا. پیمان گل رو به مامان داد و منو بغل کرد و گفت: دم بخت تر از این خوشمزه، اجازه می‌دید داداش؟ بابا با خنده گفت: صاحب اختیاری. پیمان هم شروع کرد به گاز گرفتن من. از دستش فرار کردم و به بغل بابا رفتم. بابا تعارف کرد تا بشینیم مامان هم با سینی چای به جمعمون اضافه شد. پونه پا شد و شروع کرد به تعارف شیرینی. بابا شیرینی رو که بر می‌داشت گفت: آخر ما نفهمیدیم مناسبت این گل و شیرینی چیه؟! پیمان به شوخی گفت: بنده که عرض

کردم خدمتتون جناب. بابا خندید و گفت: بدون شوخی جدی میگم مناسبتشون چیه؟ پونه دست توی کیفش کرد و روزنامه‌ای بیرون آورد و گفت: مناسبت بهتر از این کسب افتخار؟ رنگ از رخسار من و مامان پرید. بابا با تعجب نگاهی به روزنامه انداخت و گفت: این چیه؟ پونه روزنامه رو باز کرد و صفحه‌ای که اسم من بود رو آورد و رو به بابا باز کرد و گفت: ایناهاش.. اطلس صبایی نام پدر محمد! چشمام سیاهی رفت. دیدن چهره‌ی بابا که کم کم برافروخته تر می‌شد باعث شد بی‌درنگ از جام بلند شم و به سمت اتاقم برم اما بابا صدام کرد و مانع از رفتنم شد و گفت: اینا چیه اطلس؟ با ترس و نگرانی و صدای لرزون گفتم: بابا.. ببخشید. صدای بابا بالا رفت و گفت: زهرمار بابا درد و

ببخشید حالا کارتون رسیده به جایی که سر ما رو کلاه می‌زارین و به جای دکتر می‌رید کنکور می‌دید دست شما درد نکنه خانم آفرین! تو هم بهش یاد بده از اینی که هست پرروترش کن. تا مامان خواست حرفی بزنه بابا گفت: هیچی نگید که نمی‌خوام چیزی بشنوم حالا جواب آقابزرگ رو چطوری بدم؟ بعد با عصبانیت سرشو میان دو دستش گرفت. پونه سریع یه لیوان آب به دستش داد و من هم با گریه به اتاقم رفتم و به حال بدبختی خودم گریه کردم. دلم برای متین تنگ شده بود و برای داداش احمد یه ذره! اینقدر گریه کردم که نمی‌دونم کی خوابم برد. نمی‌دونم چقد خوابیده بودم که دست نوازش کسی از خواب بیدارم کرد. -خانم کوچولو، خانم نانازو، خانم گریه‌او پا نمی‌شی؟ …

دانلود رمان عشق اطلسی
3.55 مگابایت
PDF
دیدگاه کاربران درباره رمان عشق اطلسی
اشتراک در
اطلاع از
guest
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها