رمان آغاز یک معراج پرواز یک پرنده

عنوانرمان آغاز یک معراج پرواز یک پرنده
نویسندهعطیه خلیلی
ژانرعاشقانه
تعداد صفحه435
ملیتایرانی
ویراستارسایت رمان بوک

دانلود رمان آغاز یک معراج پرواز یک پرنده اثر عطیه خلیلی به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

روایات زندگی شاید برای هر فردی جالب و دوست داشتنی نباشد، اما وقتی موضوع ریشه‌ی حقیقت میگیرد داستان جالب می‌شود، فاطیما دختری که در اوج توان بخشی زندگیش تصویر منحصر به فردی درخود دارد اما با گذر زمان و سرنوشت الهی به کلیت زندگی او متحول می‌شود، چرا که بر این باورم صفحه‌ی روزگار بر چشمی برهم زدن تغییر می یابد حتی برای فاطیما …

خلاصه رمان آغاز یک معراج پرواز یک پرنده

کنار بابا نشسته بودم و راجب کار باهم صحبت میکردیم، مامانم هم گاهی همراهیمون می کرد که نیکی با یه سینی چای به سمتمون امد، مقابلمون نشست من می دونستم می خواد موضوع رو بیان کنه ولی شاید حالا که تو شرایطش قرار گرفته خجالت میکشه میون حرف های بابا گفتم: وسط حرفتون ببخشید ولی نیکی قراره امشب راجب یه موضوعاتی باهاتون صحبت بکنه!؟ با اتمام حرفم نیکی با تعجب نگاهی به من انداخت، فکر کنم از گفتن حرفاش صرف نظر کرده بود، یا دوست داشت اول خودش شروع کنه ولی کار از کار گذشته بود دیگه ما هممون منتظر نگاهش می کردیم بعد چند

ثانیه نفسی کشید که به جای اون مامان گفت: – چیزی شده؟ نیکی- نه..!! من با تعجب نگاهی بهش انداختمو ادامه دادم: – خودت گفتی امشب صحبت میکنی! بابا- چه خبره؟؟ مامان- چیزی شده بگید، خجالت نکشید. نیکی- راستش.. من- بگو؟ نیکی- نظرتون راجب ازدواج چیه؟ بابا- میخوای ازدواج کنی؟؟ من- عروسی دوست دارم مخ.. خیلی دلم می خواست به بذله گوییم ادامه بدم، ولی در کسری ازثانیه حس کردم غضب عجیبی مهمون صورت بابا شده، ادامه دادم: – ببخشید صحبت جدی بود. بابا- اگه اجازه بدی؟ نمی دونم چرا! گاهی حرفای دلمو با هر لحنی بیان میکنم و گاهاً کار دستم میده!!

مامان- دخترم بحث ازدواج مبحث جدی، ولیکه اگر قاطعی صحبت می کنیم؟ نیکی- میخوام نظرتونو بدونم؟ مامان- خب او.. بابا میون حرف مامان پرید وگفت: شهره اجازه بده. چهره و لحن بابا با چند ثانیه قبل خیلی متفاوت تر شد! حتی با لحن آروم و آمیانه ای رو به نیکی ادامه داد: بابا جان بچگی دوران قشنگی، دوران شیرینی حتی شیرین ترین لحظات انسانه، که هیچ وقت قدرشو نمیدونه حتی اون پدر و مادری که بچه ی کم سن و سالی دارند؛ اما اینو زمان بهمون ثابت میکنه، ثابت میکنه که زندگی درسته که قشنگه ولی کودکی بهترین و قشنگترین لحظاته.. بعد اون بزرگ میشی وخواسته هات

بیشتر میشه همراه بزرگ شدنت غرایزت بیشتر میشه، خواسته هات حتی از خودت بیشتر میشه بهترین هارو برای خودت میخوای بزرگتر که بشی کنار تمام این قشنگی ها فردی رو برای همراهی میخوای کسی که باهاش به آرامش برسی.. اینو وقتی متوجه میشی که روحت، افکارت بزرگ شده باشه، تو بزرگ شدی خیلی زودم بزرگ شدی اونقدر خانم شدی که مقابلم بنشینی و نظرمو بپرسی.. نیکی غباری از اشک چشماشو گرفته بود، نه از ذوق بلکه از حس برتری که بهمون غلبه کرده بود با حرفای بابا حتی احساسات منم جریحه دار شد، حس می کردم گوشام دارند لذت بخش ترین حرف هارو می شنوند؛ بابا لحظه ی کوتاهی سری خم کرد و دوباره نگاهی به جفتمون انداخت و ادامه داد:- جفتتون بزرگ شدید..

دانلود رمان آغاز یک معراج پرواز یک پرنده
نامشخص
PDF
دیدگاه کاربران درباره رمان آغاز یک معراج پرواز یک پرنده
اشتراک در
اطلاع از
guest
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
مینا
مینا
2 سال قبل

حاال منو کسی نمیفهمه😭😭😭

سارا
سارا
2 سال قبل

واقعااا داستانش جدی بود؟

سحر
سحر
2 سال قبل

خیلی عااالی بود
عااالی بوووود👌😇😇😇

عسل
عسل
2 سال قبل

نووووید واای نویدددد چرااا واقعا🗣

ماری
ماری
2 سال قبل

اینکه میفهمی واقعیت داشته تازه یادت میافته داستان چی بود اعصابمو خورد کرد ولی…ّ……….. خووب بووود💛💛💛💛

هستی
هستی
2 سال قبل

خیلیییی قشنگ بود💙💙