رمان به کدامین گناه
عنوان | رمان به کدامین گناه |
نویسنده | فاطمه رسولی |
ژانر | عاشقانه، انتقامی، بزرگسال |
تعداد صفحه | 898 |
ملیت | ایرانی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود رمان به کدامین گناه اثر فاطمه رسولی به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
دختری به اسم نفس که برای انتقام خون خانوادش، خودشو به پسر کسی که خانوادش رو کشته نزدیک میکنه و اتفاقاتی میافته که …
خلاصه رمان به کدامین گناه
رسیدم خونه هیچکس تو سالن نبود داشتم میرفتم اتاقم که دیدم صدای بابا داره میاد انگار داشت با یکی دعوا میکرد نمیخواستم فال گوش وایستم ولی کنجکاو شدم. رفتم نزدیک اتاق… بابا: گفتم من دیگه پامو از این کارا کشیدم بیرون بهتون گفتم نمیخوام آسیبی به خانوادم برسه چرا متوجه نمیشین شما دیگه چجوری باید بگم دست از سرمن بردارین دیگه همه چیز تموم شد بهتره به فکر یه نفر دیگه باشی جناب آریا منش. مات و مبهوت پشت در وایساده بودم یعنی چی؟ قضیه چیه اخه!؟ با صدای مامان به خودم اومدم.
مامان: نفس کجایی؟ چرا رفتی بالا بیا غذا. نفس: اومدم مامان. هنوزم تو شوک بودم یعنی چی؟ داشتم به حرفای بابا فکر میکردم نمیخوام به خانوادم آسیبی برسه… یعنی چی منظور بابا چی بود؟ خیلی نگران شده بودم نکنه بابا داره چیزیو ازمون مخفی میکنه ولی اخه بابا اهل این کارا نیست درسته همه چیزو توضیح نمیده ولی پنهان کاری نمیکنه بابا یه شرکت پیمانکاری داره نیما هم اکثرا میره اونجا نمیدونم شایدم مربوط به کارش میشد ولی نه این صحبت کردنش یه جوری بود رفتم پایین مهری داشت غذا میکشید. سر میز
نشسته بودم که بابا با صورتی خندون اومد و نشست تعجب کردم بابا که الان عصبانی بود. بابا: دختر بابا سلام یادش رفته؟ نگاش کردم: سلام بابا ببخشید حواسم نبود… بابا: چیزی شده؟ چرا تو خودتی عزیزم؟ نفس: نه چیزی نیست. شما حالت خوبه؟ بابا لبخندی زدو گفت: خوبم مگه میشه شما باشید و من بد باشم. یه لبخند بهش زدم و سرمو انداختم پایین بدجور تو فکر بودم اصلا اشتها نداشتم چند تا قاشق خوردم از مهری تشکر کردم. مامان: تو که چیزی نخوردی؟ -خوردم مامان سیرم قبلشم با دلسا کافی شاپ بودیم میل ندارم …
- انتشار : 26/07/1402
- به روز رسانی : 20/09/1403