رمان تشنج

عنوانرمان تشنج
نویسندهعطیه حسینی
ژانرتراژدی، اجتماعی، معمایی
تعداد صفحه1225
ملیتایرانی
ویراستاررمان بوک

دانلود رمان تشنج اثر عطیه حسینی به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

زنی محکوم می‌شود، همان زمانی که قلبش چون ماهیِ از آب پریده در بدنش جست‌ و خیز می‌کند، همان زمانی که گلویش از خوف خشکیده است و نفسش برای دخول و خروج تضرع می‌کند، به سمت گودال کشیده می‌شود، دخترانش، شاهد آخرین آبی‌اند که او نوش می‌کند؛ پسرش، آن واله‌ی سینه سوخته، کلوخ و سنگ در دست می‌گیرد تا نفس‌بُر مادرش شود و همسرش، شاید او بیش از حد متحمل زجر شده که رحم را به بی‌رحمی می‌فروشد و فواره‌ خشم از چشمانش زبانه می‌کشد!سرگذشت چگونه گذشت که جوهر قلم زندگی زن، در این نقطه از صفحه خشکید …؟

خلاصه رمان تشنج

صحرا، آرام کلید انداخت و وارد شد. در را که پشت سرش بست کف دست های عرق کرده اش را به جین سورمه ای رنگش کشید و با نهادن کلید در کیف کوچکش قدم جلو گذشت.از راهروی کوچک پیش رویش که عبور کرد کم کم سکوت گوش هایش شکسته شد. در آینه‌ی قدی ای که انتهای راهرو بود، نگاهی به خودش انداخت و با اضطراب گوشه‌ ابرویش را با نوک انگشت صاف کرد این حال غریبش را به سبب دروغی که گفته بود داشت. او نمی‌توانست راه برود زندگی‌اش را برای همه جار بزند. با اینکه خودش بر بی‌گناهی

مادرش شکی نداشت، اما بقیه که او نبودند؛ اگر به سایرین می گفت مادرش چرا دیگر نفس نمی‌کشد، پشت سر عزیزترینش چه ها که نمی‌گفتند و چه داستان ها که صفحه بندی نمی‌کردند‌. مجبور بود به غریبه و دوستان نه چندان نزدیکی که رفت و آمدی با آنان نداشت، بگوید تنها یک حادثه رخ داد و مادرش رفت. نفسی عمیق کشید و خواست برگردد که با صدایی از جا پرید. -صحرا؟ عزیزم خودتی؟ وای تسلیت میگم؛ راحله جان گفت: چی شده! صحرا که رو به سوی آن دختر کرده بود، بغض سد شده در

گلویش را خورد و لبخندی کمرنگ بر لب نشاند دختر که جلو آمد تا او را به آغوش بکشد، ناچاراً بااعصابی ضعیف به آغوش لاغر اندام او رفت. پس از چند ثانیه که جدا شدند دختر که لباس‌ هایش برخلاف صحرا باز بود و تنها شلوار جین و تیشرتی پوشیده بود موهای صاف و بلوندش را پشت گوش راند و گفت: تا شما لباس هات رو عوض کنی من به بچه ها میگم اومدی. لبخندی زد و با تکان دادن سرش به سمت اتاق کوچکی کنار راهرو رفت. دست های یخ کرده اش را روی گونه هایش گذاشت زمزمه کرد: آه خدای من!

دانلود رمان تشنج
نامشخص
PDF
دیدگاه کاربران درباره رمان تشنج
اشتراک در
اطلاع از
guest
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها