رمان جانم میرود

عنوانرمان جانم میرود
نویسندهفاطمه امیری
ژانرعاشقانه، اجتماعی
تعداد صفحه732
ملیتایرانی
ویراستاررمان بوک

دانلود رمان جانم میرود اثر فاطمه امیری به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

در پی دوستی با نازنین، مهیا در مسیری فرو می‌رود که نه تنها با شأن خودش، بلکه با افتخار پدر جانبازش نیز همخوانی ندارد. زخمی شدن شهاب، پسر نظامی و مسجدی، در حین دفاع از مهیا، نقطه عطفی در سرنوشت او رقم می‌زند. از طریق این رویداد و آشنایی با خانواده مهدوی، زندگی مهیا دگرگون شده و راهی تازه و پرچالش در پیش می‌گیرد …

خلاصه رمان جانم میرود

چشمانش را بست نفس عمیقی کشید ولی با شنیدن داد و بیدادی چشمانش را باز کرد. به سمت در رفت با دیدن محمود همسایه‌شان که قصد حمله به دو تا خانمو داشت زود به طرفش رفت. -اینجا چه خبره. همه به طرف صدا برگشتن. شهاب با دیدن مهیا شوکه شد. -اق شهاب بیا به این دختره بگو جم کنه بساطشو بره دعوا زن و شوهر یه دخالت نکنه. مهیا پوزخندی زد: دعوا زنو شوهری جاش تو خونه است تو که داشتی وسط کوچه می‌زدیش بدبخت معتاد. محمود دوباره می‌خواست به طرفشون بیاید که شهاب وسطشان ایستاد: آروم باش آقا محمود زن حرمت داره نمی‌شه که روش دست بلند کرد اونم وسط کوچه. محمود که خمار بود با لحن خماری گفت: ما که کاری نکردیم

آق شهاب این دختره است که عصبیم می‌کنه یکی نیست بهش بگه به تو چه جوجه. مهیا بهش توپید: خفه شو بو گندت کشتمون اصلا سید این مگه حالیش می‌شه حرمت چی هست. شهاب با اخم نگاهی به مهیا انداخت: خانم رضایی آروم باشید لطفا. مهیا اخمی کرد و رویش را به طرف عطیه که در حال گریه زاری بود چرخاند نگاهی به مردمی که اطرافشون جمع شده بودند انداخت مریم و مادرش وسط جمعیت بودند. شهاب داشت محمود را آروم می‌کرد ولی محمود یک دفعه‌ای عصبی شد و به طرف عطیه حمله کرد که مهیا جلوی عطیه ایستاد محمود که به اوج عصبانیتش رسیده بود مهیا را محکم روی زمین هل داد مهیا روی زمین افتاد و سرش به زمین برخورد کرد. شهاب سریع

محمود را کنار کشید و فریاد زد: داری چیکار می‌کنی. مهیا با کمک مریم و مادر شهاب سر پا ایستاد پیشونیش زخم شده بود: بدبخت معتاد تو جات اینجا نیست اصلا باید بری تو آشغالدونی زندگی کنی کثافت. شهاب صدایش را بالا برد. -مهیا خانم لطفا شما چیزی نگید… محمود که نمی‌خواست کم بیاورد پوزخندی زد: من جام تو آشغالدونیه یا تو؟ بگم؟؟ بگم مردم بفهمن اون شب با چندتا پسر می‌خواستی سوار ماشین بشی تا برید ددر ددور یکی جلوتونو گرفته زدید ناکارش کردید دختره‌ی خراب. شهاب که از شنیدن این حرفا عصبانی شده بود یقه محمود را گرفت و محکم به دیوار کوبوند: ببند دهنتو ببند. رو به مریم گفت: ببریدشون داخل. مریم و شهین خانم مهیا و عطیه رو …

دانلود رمان جانم میرود
3.11 مگابایت
PDF
دیدگاه کاربران درباره رمان جانم میرود
اشتراک در
اطلاع از
guest
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها