رمان تعبیر دل همراه با عشق

عنوانرمان تعبیر دل همراه با عشق
نویسندهزهرا عبدی (دلربا)
ژانرعاشقانه، پلیسی، معمایی
تعداد صفحه473
ملیتایرانی
ویراستارسایت رمان بوک

رمان تعبیر دل همراه با عشق 1

دانلود رمان تعبیر دل همراه با عشق اثر زهرا عبدی (دلربا) به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

نازگل، دختری با رایحه ای ساده و دل نازک، دختریست که ناز پرورده پدر و مادرش است، غم با او و دل او بیگانه است، درست گفته اند که اگر پدر و مادرت تو را تربیت نکنند، آن وقت روزگار تو را با تجربه های تلخ و سنگینش تربیت می کند، ماجرا از یک اتفاق شروع می شود، بله از یک اتفاق! در یک روز بارانی حادثه ای رخ می دهد که دختر ساده ما، می شود درد و رنج، حال روزگار می گذرد دیگر او ساده و دلنازک نیست …

خلاصه رمان تعبیر دل همراه با عشق

محو اطرافم بودم ،بی خیال دختر چیکار نگاه مردم داری،آرام قدم هایم را برداشتم وارد یک مغازه دنج شدم .آخ که می میرم برای لباس های شب،برق ونگارشون وجمیعت مردم هه ،بذار ببینم این ماه عروسی داریم یا خیر،با اطلاعاتی که در مغزم است می بینم که این ماه عروسی نازین ومهراد است دختر عمو وپسر عمویم هستند

با اینکه اعتقادی به ازدواج فامیلی نداشتم ولی این دو خیلی بهم می آیند…انگار یک جفت روحی هستند …. دسته ای کیفم را محکم میان انگشتانم گرفتم،دستم را تکان دادم تاکسی ایستاد ومن سوار شدم ،در راه بودم که گوشی ام زنگ خورد ،دکمه اتصال  را فشردم. :بله؟ رویا :بهههه نازگل جون خوبی ،حال واحوال؟ :بنال رویا!

رویا: نوچ نوچ این چه طرز صحبته؟ نمی گی قطع کنم! رویا: باشه حالا توعم،می گم امروز بیا خونمون قراره برای رامین جشن بگیریم! :چه جشنی!؟ رویا:تولدشه خبرش. :ساعت چند بیام؟ رویا:الان که ۱۲تو ۳بیا. :اوکی باش فعلا. رویا:باشه گلم فعلا…منتظرتم. تماس قطع شد. وهم زمان تاکسی هم ایستاد.کرایه را دادم و راهی خانه شدم

چادرم را که کمی خاکی شده بود تکاندم ،آخر ،مادرم وسواس داشت طاقت کثیفی را حتی یک ثانیه هم نداشت…اگر من را خاکی میدید ،باید سه ساعت غرغرهای شیرینش را تحمل می کردم ،خطر از بیخ گوشم گذشت. در را با کلید زاپاسی که در اختیارم گذاشته بودند باز کردم. آرام در خانه را باز کردم و در همان حال هم کتانی های سفیدم را از پایم خارج کردم

وارد هال شدم مادر را دیدم که میز را تمیز می کرد.:سلام مامان. مادر:سلام ،خوبی کجایی تو؟ :بیرون بودم. مادر:آها ،می گم نازگل ناهار درست کن که من دیگه کمر ندارم.از صبح دارم خونه رو تمیز می کنم. چشم بلند و بالایی گفتم و به سمت اتاقم روانه شدم…تا لباس هایم را تعویض کنم و دست و صورتی آب بزنم و پاک کنم …

دانلود رمان تعبیر دل همراه با عشق
نامشخص
PDF
دیدگاه کاربران درباره رمان تعبیر دل همراه با عشق
اشتراک در
اطلاع از
guest
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها