رمان خرمن ماه
عنوان | رمان خرمن ماه (سری 3 جلدی در یک فایل کامل) |
نویسنده | زهرا |
ژانر | عاشقانه، درام، بزرگسال |
تعداد صفحه | 2699 |
ملیت | ایرانی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود رمان خرمن ماه (سری 3 جلدی در یک فایل کامل) اثر زهرا به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
ماوا حسینی پناه، روانشناس قَدَر و ناز داری است که زنانگی و جذابیت با تار و پود او سرشته شده. دخترکی دلبر که نازِ صدایش، لمس دستانش، تن ظریفش ارامش بخش یک مرد است. یک توطئه و یک دزدی… او حالا در اسارت قدرتی شوم است. گروهکی مخوف، تاریک و غارتگر گروهکی که خون و اشک های یک دختر را تقدیم مردهای قدرتمندی میکند. مردهای قدرتمندی که جسم و روح یک دختر را دریده و خشم بی نهایتشان را با دخترها آرام میکنند …
خلاصه رمان خرمن ماه
وقتی موزیک به اتمام رسید، دیگر نفسی برای ما باقی نمانده بود وفا بلافاصله روی پارکت های قهوه ای رنگ افتاد و همان طور که موهای خوش رنگش به خاطر تعریق زیاد به پیشانی بلندش چسبیده بود با صدای بلندی خندید و گفت: عاشق خودمم، عاشق بی تی اسم و گور بابای این فرامرزی که گفته من نمیتونم اصلا گور بابای هرکس که گفته من زیاد باهوش نیستم من عاشق خودمم و واسم مهم نیست بقیه چی پشتم زر میزنن. لبخند زدم موفق شده بودم. تمام انرژی منفیاش را با رقص تخلیه کرده بودم فردا حتما به سراغ معلم فیزیکش
رفته و سنگهایم را بااو جدا میکردم به چه حقی به خواهرم آن هم در این موقعیت حساس گفته بود تو خیلی باهوش نیستی و نمیتونی. فردا با او حرف میزدم، اما الان اولویت وفایی بود که خداروشکر تمام انرژی منفی اش از بین رفته بود. زیبایی قصه در این بود که وفا خودش هم آرمی بود و عاشق رقص اعضا بود. بطری آب را سمتش گرفتم با قدردانی گرفت و یک نفس سر کشید. برعکس او من ارام و بدون عجله اب را جرئه جرئه نوشیدم تمام تنم به عرق نشسته بود و نیاز به استحمام داشتم. وفا بطری خالی اب را کناری پرت
کرد و با ستایش و احترام نگاهم کرد و گفت: مرسی ابجی، حالم عالیه. لبخندی زدم و جرئه دیگری از آب نوشیدم دلم میخواست میتوانستم حقیقت را بگویم لب باز کرده بگویم که من شرایط بدتری از تو داشتم و فکرم بیشتر مشغول است چون احتمالا من به یک خائن وطن فروش کمک کرده بودم و جانش را نجات داده بودم و بدتر از همه مات او شده بودم. سعی داشتم مثبت اندیش باشم و فکر کنم این شدنی نیست اما تمام شواهد خلافش را نشان میداد. طبق مشخصاتی که ارشد گفته بود، تقریبا مطمئن بودم خودش بود. نیاز به یک …
دسترسی به دانلود با خرید یا دریافت اشتراک ویژه امکان پذیر است
- انتشار : 26/07/1402
- به روز رسانی : 01/12/1403
رمان زیبایی بود
به ندرت و بعد از سالها داستانی زیبا و بسیارررر بسیار دلنشین خواندم
با این رمان خندیدم
گریه کردم
و زندگی کردم
ماوای آزاد چه اسم زیبایی
چه ترکیب ها و متن های دلنشینی
عاشق قلمت شدم دختر🥺🥺😍😍🤩🤩
بسیار زیبا
کلا همه ی رمان های خانم زهرا عالی هستن
رمان بسار زیبا با یه موضوع متفاوت متنی دلنشین
اینکه تاریخ رو چند سال جلو برده بود هم جالب بود