رمان دربست تا عاشقی

عنوانرمان دربست تا عاشقی
نویسندهmarii72
ژانرطنز,عاشقانه
تعداد صفحه247
ملیتایرانی
ویراستارتیم سایت رمان بوک
رمان دربست تا عاشقی
رمان دربست تا عاشقی
رمان دربست تا عاشقی

دانلود رمان دربست تا عاشقی اثر marii72 به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون ویرایش شده با لینک مستقیم

فاطمه و صدرا دانش پژوه دیرینه شناسی هر دو بازیگوش و زبان دراز با این اختلاف که فاطمه یه دختر باحجاب و محجوبه و شیطون اما صدرا یه پسر مختار و با هر دختری گرم میگیره ، از طرفی دانشگاه عازم سفری فرهنگی و تحقیقی میشن که این دو تا از قطار جا میمونن و …

خلاصه رمان دربست تا عاشقی

درحالی که برای خودم آواز میخوندم و از خجالت اعتماد به نفسم درمیومدم از اتاق زدم بیرون!

من : ننم دختری داره که شاه نداره … صورتی داره که ماه نداره … به کس کسونش نمیده … به همه کسونش نمیده!

با دیدن بابا دستامو بالا بردم و بلند و پر انرژی گفتم : سلام بر پدر گرام … باب: علیکم سلام دختر خلم … با اخم گفتم : من خلم ؟ بابا : اوم … الان که فکر میکنم میبینم چل هم هستی!

با دلخوری و لب و لوچه آویزون گفتم : دو ساعته دارم به خودم اعتماد به نفس میدم بعد شما میای میزنی به حالم!

دماغمو کشید و گفت : د همین میگم خلی دیگه … من : چه خل باشم چه چل باشم دختر شمام!

گوشمو کشید و گفت : الان یعنی من خل و چلم ؟ همونطور که با گوشم کشیده میشدم بالا گفتم : ای ای!

من کی اینو گفتم آخه؟ ااایییی گوشمممممم … مامانننننن … تا مامان رو صدا کردم ولم کرد و گفت : خب دخترم دیگه چه خبر!

ای من فدای بابای زن ذلیلم که عین موش از فیل میترسه … موش از فیل میترسه یا فیل از موش.

اصل نیت وجدان عزیزم لپ تپلی بابا روب*و*سیدم که … مامان : باز تو از شوهر من آویزون شدی ؟ چی از جونش میخوای آخه ؟
از بابا جدا شدم و گفتم : ووویییی صاحابش اومد …

دیدگاه کاربران درباره رمان دربست تا عاشقی
اشتراک در
اطلاع از
guest
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها