رمان درد و درمون
عنوان | رمان درد و درمون |
نویسنده | ماهور ابوالفتحی |
ژانر | عاشقانه |
تعداد صفحه | 993 |
ملیت | ایرانی |
ویراستار | سایت رمان بوک |
دانلود رمان درد و درمون اثر ماهور ابوالفتحی به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
آدم بودی؛ حوا شدم! آدم نماندی؛ دل بریدم. می دانی عشق جان؛ هر آدمی، هر حوایی، هر جانداری به امیدی زنده است و تو شیشه ی عمر امیدم را پایکوبان شکستی! اگر با دیگری رفتم، اگر با دیگری ماندم دلیلش وسوسه ی ابلیس و سیب سرخ نبود. دلیل تو بودی و دردی که به جانم زدی. تو درد شدی و دیگری درمان…
خلاصه رمان درد و درمون
دست هایم را روی صورتم می گذارم تا ذوب نشود نگاهم، در آتش چشمانش. دلم زیر لب زمزمه می کند: «با من دیوانه چه کردی که این گونه بی قرارم؟» دست روی دستان لرزانم می گذارد و آرام از روی صورتم برشان می دارد. آش کشک خاله است و به پایم نوشته شده. باید خیره به نی نی چشمانش، بی قرار شوم. لبخند می زند؛ تازه می فهمم لبخندش چه قدر بی رحمانه و خصمانه است برای دل ساده ام!
هر بار که مهمان لبهایش می شود، پیکار به پا می کند، همیشه ی خدا آنکه نبرد را واگذار کرده دل بیچاره ی من است. اسمم را که صدا می کند، گویی زمین سکته می زند و جهانم از حکت می ایستد: «پری؟»
دلم اکو وار می گوید: «جان پری؟»
عقل نمی گذارد بگویم: «جان؟» نچ نچی می کند و با غیظ می گوید: «هنوز زود است احمق.» دیر و زود ندارد. حرف گفتنی را باید گفت! اما…
– بله؟
نگاهم را می دهم به انگشتهایم و بند کوله پشتی روی پاهایم را میان انگشتان دست، به بازی می گیرم. عقل باز از ناکجاآباد سر می رسد و مثل مادربزرگ ها شروع به نصیحت می کند: «پری تو که اهل این حرفا نبودی. تو که زود وا نمی دادی!»
چقدر دلم می خواهد با پشت دست به دهان این عقل لعنتی بکوبم…
دسترسی به دانلود با خرید یا دریافت اشتراک ویژه امکان پذیر است
- انتشار : 15/10/1400
- به روز رسانی : 20/09/1403