دانلود رایگان رمان دمپایی اثر پریسا غفاری
دانلود رمان دمپایی از پریسا غفاری به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم
داستان زندگی دختری است که خمیره زندگی اش در بستر تمام ناملایمات و بی ارادگی هایش ورز داده میشود و کم کم شکل می گیرد، قالب عوض می کند و پروانه وجودش بال می گشاید و پرواز میکند ، نگار در یک زندگی معمولی و در بستر تمام خواهش های به کام ننشسته اش، وارد زندگی مردی به نام آرش می شود، آشنایی که با وجود نسبت خانوادگی فرسنگها با روح بکر و دست نخورده او فاصله دارد، داستان از مرور خاطرات شروع میشود و به حال و اکنون راوی داستان می رسد، در این سیر ده ساله خیانت بزرگی از سمت نزدیکترین های زندگی اش می بیند و دستانی که به سمتش دراز میشود اما دیگر هیچ مردي نخواهد توانست اعتمادش را جلب کند، اما حضور همیشگی یک حامی …
خلاصه رمان دمپایی
ده سال پیش بود؛ براي امروزم ، آنروزها عجیب بود … یکبار دیگر چشمهایم را به صفحه اینترنت قفل کردم…خیره خیره و امیدوار! – نگار بلند شو دیگه! … می خوام بازي کنما … بابا در نیومدي دیگه … ول کن … خنگی دیگه! … عضلات صورتم جمع شد … زور داشت از این فسقلی هم حرف بخورم … نگاه تندي حواله اش کردم … چیه؟ اومدي درست رو دستگاه میکروي من نشستی … خب برو اونورتر
دلم می خواست تلافی تمام بدبختی هایم را سر این موجود لاغر و نحیف خالی کنم؛ دستم مشت شد که محکم میون بازوهاي افتاب خورده اش بکوبم و همزمان بلند بشوم که صداي مادر و فریادش خشکم کرد … یا امام حسین!! یا زهرا!
خون منجمد شده ام گر گرفت و از جا پریدم … میان آشپزخانه و تلفن به دست پیدایش کردم … گوشی تلفن را روي سرش گذاشته بود و زار می زد … مامان مامان چی شده؟
مجتبی یکریز مادرم را تکان میداد و بی وقفه صدایش می کرد … معلوم بود که از این گوشت مچاله و آن روح متلاشی حرفی بیرون نمی آمد … حرفی که مصیبت بود و هنوز، هنگ چند و چونش بودم … با دستهایی که می لرزید گوشی را از دست مادرم بیرون کشیدم و کنار گوشم گذاشتم … قفسه سینه ام قبل از شنیدن ذکر مصیبت ، فراز و فرود گرفته بود …