رمان دنیز

عنوانرمان دنیز
نویسندهسانیا ملایی
ژانرعاشقانه، جنایی، غمگین
تعداد صفحه731
ملیتایرانی
ویراستارسایت رمان بوک

رمان دنیز 1

دانلود رمان دنیز اثر سانیا ملایی به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

دختری به اسم دنیز، از سن ده سالگی کنار یک نامادری کلی بلا سرش می آید، و حالا عشقی یک طرفه نسبت به پسر عمه‌اش دارد که خواهر ناتنیش هم عاشق اوست و همیشه دنیز را از نزدیکی به برنا دور می‌کند، نامادری دنیز یعنی مهلا، یک قاتل حرفه‌ای که آدما را به آسانی می‌کشد، مدت ها می‌گذرد و طی اتفاقاتی برنا مهلا و دافنه رو لو میدهد، مهلا …

خلاصه رمان دنیز

با نفرت به زنی که، چند ساعت دیگه مادرم می‌شد خیره بودم. لباس پفیش رو که با پول بابای من خریده بود، با عشوه جا به جا می‌کرد. کلی آرایشگر بالای سرش ایستاده بودند. از همه رو اعصاب تر، دخترش دافنه بود که با اون سنش، کلی آرایش کرده بود و به هر نحوی پول بابای من و خرج می‌کرد. از همه‌شون تنفر داشتم. از جام بلند شدم. دلم گرفته بود؛ مثل آسمانی که دلش می‌خواست بباره؛ ولی ابرهاش همراهی نمی‌کردند. مثل گلی که از بی آبی خشکیده شده بود

در اون سنم مادرم رو می‌خواستم. می‌خواستم از ته قلبم با مادرم درد و دل کنم. از آرایشگاه بیرون رفتم. همین باعث شد که عمه نگران دنبالم بیاد. به صدا زدن هاش و پرسیدن اینکه کجا می‌رم، اهمیتی ندادم. با گریه فقط می‌دویدم. به ماشین های داخل خیابان و شنیدن صدای فحش هاشون اهمیتی نمی‌دادم. به قبرستان که رسیدم، با نفس نفس ایستادم. قبرش رو پیدا کردم و کنارش نشستم. با بغض دستی به اسمش کشیدم. با همون سواد دست و پا شکسته‌ام خوندم «نازنین حق‌شناس» به تاریخ وفاتش نگاه کردم. روز تولد من…

کاش هرگز من نبودم؛ اون‌ وقت مادرم نمی‌مرد. کاش اون روزی که فهمید با به دنیا اومدن من، جون خودش رو از دست میده، همون روز سقطم می‌کرد. سرم رو روی خاک قبرش گذاشتم. با بغضی که حالا شکسته شده بود، زمزمه کردم: مامانی، بیدار شو لطفاً! ده سال خوابیدن بس نیست؟ بابا میگه خوابت ابدیه؛ ولی بخاطر دخترت بیدار شو. مامان مگه تو بابا رو دوست نداری؟ پس چرا اجازه میدی یکی دیگه زنش بشه؟ مامانی همه میگن اون میاد تا جای خالی مادر رو برات پر کنه؛ ولی عمه که همیشه مثل مادر کنارم بوده. مامان من صحبت های اون زن با دوستش رو شنیدم. اون داشت در مورد بابای من حرف می‌زد. می‌گفت مردک خیلی پول داره، باید هر جور شده زنش بشم. اگه زنش بشم زندگی خودم و دخترم تغییر می‌کنه. سرم رو از روی خاک بلند کردم و سنگ قبرش رو به آغوش کشیدم:

بیدار شو! من دلم می‌خواد بغلم کنی. مثل مادر های دیگه بهم محبت کنی. بوسم کنی. برام لالایی… صدا زدن های عمه باعث شد حرفم رو قطع کنم. از سنگ جدا شدم و به عقب چرخیدم. عمه و بابا و برنا به سمتم می‌اومدند. بابا آروم کنار قبر مامان نشست و دستی به سنگ قبرش کشید. عمه سریع به سمتم اومد و بغلم کرد. با بغض گفت: دخترم چرا من‌ و انقدر نگران می‌کنی؟ چرا خبر ندادی؟ از بغلش جدام کرد و تند تند سر و صورتم رو نگاه کرد: حالت خوبه؟ چیزیت نشده؟ سرم رو به طرفین تکون دادم که دوباره عمه من و به آغوش کشید. با هق‌هق گفتم: عمه لطفا نزار اون زن، زنِ بابام بشه. نگاهی به بابام انداختم. چشم هاش قرمز قرمز بود. من که می‌دونم مامانم رو از اون زن بیشتر دوست داره؛ ولی نمی‌فهمم چرا می‌خواد باهاش ازدواج کنه؟ عمه اشک هام رو پاک کرد …

دانلود رمان دنیز
نامشخص
PDF
دیدگاه کاربران درباره رمان دنیز
اشتراک در
اطلاع از
guest
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Behnam
Behnam
2 سال قبل

من خیلیییییییی این رمانو دوسدارم عالیه 😍😍😍💜💜💜

ملی
ملی
2 سال قبل

عاشق رمانت شدممممم و حتا گاهیم باهاش گریه کردم..
رمانت حالمو خوب میکرد
همینجوری ادامه بده بیب