رمان سوگلی حرمسرا

عنوانرمان سوگلی حرمسرا
نویسندهمنوچهر دبیرمنش
ژانرعاشقانه، بزرگسال، تاریخی
تعداد صفحه838
ملیتایرانی
ویراستاررمان بوک

دانلود رمان سوگلی حرمسرا اثر منوچهر دبیرمنش به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

شاهزاده “جلال‌الدین میرزا”، پسر سفاک فتحعلی شاه، با اهل خانواده خود در عمارتی بزرگ در كنار رودخانه قزل‌اوزن ساكن بود. هر از چند گاهی صدای داد و فریاد از خانه بلند می‌شد و این موضوع برای مردم عادی شده بود. مردم شنیده بودند كه شاهزاده به علت نداشتن اولاد، هر دو سه ماه یكبار زن های بیچاره‌ای را به خانه خود می‌آورد و آن ها را اذیت می‌کند. او صاحب اولاد نمی‌شود و زجر و شكنجه زیادی به همسران خود تحمیل می‌کند؛ كه فدایی این آرزوی موهوم و غیر عملی او شده بودند. میرزا عین‌الدوله حكیم‌ باشی بطور محرمانه در چند جا گفته بود كه شاهزاده عقیم است ولی …

خلاصه رمان سوگلی حرمسرا

سحرگاهان نسیم صبحگاهی که از فراز گل های معطر شیراز برخاسته بود از پنجره های اتاق منوچهر میرزا وارد شد و او را که هنوز گیج از خیالات خود بود از خواب بیدار کرد و با خود گفت: با وقوف بر چنین رازی به عمارت نگین می‌روم و او را در پیش پای خود به خاک می‌افکنم و با این فکر با قدم های محکم به طرف عمارت نگین رفت و به وسیله یکی از افراد پیغام داد که می‌خواهد با عشرت ملاقات کند. عشرت بلافاصله در اتاق بیرونی حاضر شد و تعظیم بلندی کرد. منوچهر میرزا گفت: عشرت خانم شما می‌دانید که حضرت

والا در غیبت خود بر من ماموریت داده اند که به امور خانه رسیدگی کنم و بخصوص مراقبت از نگین خانم بر عهده من است. موضوع بسیار مهمی پیش آمده است که باید به او بگویم به ایشان از قول من بگویید که وقتی معین کنند تا من با خودشان صحبت کنم و این وقت هر چه زودتر باشد بهتر است. عشرت این پا و آن پا کرد و گفت: البته توجه حضرت والا را نسبت به نگین می‌دانم ولی اگر فرمایش دارید بفرمایید بنده خدمتشان عرض می‌کنم. -خیر این مطلبی نیست که پیغام داده شود بگویید حتما باید با ایشان مذاکره

کنم. عشرت چاره ای جز اطاعت داشت فورا خود را به نگین رساند و ماجرا را تعریف کرد. نگین مطمئن بود منوچهر میرزا را در دام خود اسیر کرده است ولی گمان نمی‌برد اینقدر زود از او عکس العمل ببیند. پرسید: خاله جان نفهمیدی چه می‌ خواهد؟ -نه دیروز که به تو گفتم بیهوده پرده کجاوه را پس زدی در هر حال سمبه ای پر زور است و ناچاری بااو حرف بزنی و بفهمی حرف حسابش چیست. نگین کمی فکر کرد و گفت: برو بگو بیاید از پشت همین پرده با او صحبت می‌کنم‌ شاه نشین اتاق به وسیله پرده ای از قسمت پایین جدا میشد …

دانلود رمان سوگلی حرمسرا
نامشخص
PDF
دیدگاه کاربران درباره رمان سوگلی حرمسرا
اشتراک در
اطلاع از
guest
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها