رمان شفق

عنوانرمان شفق
نویسندهفهیمه نادری فرد
ژانردرام,عاشقانه,اجتماعی,هیجانی
تعداد صفحه229
ملیتایرانی
ویراستارتیم سایت رمان بوک
رمان شفق
رمان شفق
رمان شفق

دانلود رمان شفق اثر فهیمه نادری فرد ( ناشناس ) به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون ویرایش جدید با لینک مستقیم

دوشیزه خوشگل به اسم شفق را نقل میکند که منصب او پرستاری بوده و در یک بیمارستان کار میکند ، او پس از چند روز تعطیلی به بیمارستان بازمیگردد و با دکتری خوش سرووضع به نام کامران هوشنگی انیس میشود که اخیرا به بیمارستان آنها آمده است ، شفق پس از رفت و آمد های بسیاری عاشق کامران میشود اما آزاد و آهو پسردایی و دختر دایی کامران حرف هایی را به شفق در ارتباط با کامران میگویند که باعث میشود شفق دلگرمی خود را از دست میدهد اما کامران موفق به متقاعد کردن شفق به ازدواج با خودش میشود  و …

خلاصه رمان شفق

از شدت خستگی خودمو روی صندلی انداختم … با اینکه میدونستم کارم درست نیست ولی پاهامو روی میز دراز کردم … مقنعه مو کمی کشیدم عقب.عجیب هوس چای کرده بودم اما وقتی سر فلاکس رو توی فنجونم گرفتم فقط دو قطره چایی
توی لیوان ریخت! با دلخوری رو به مریم کردم … میمردی تهش یکمی واسه من نگه میداشتی … تو و فرح و یگانه … حالا اگه راست میگی برو از بخششون چایی بیار اگه دادند بهت!

تازه تو که میدونی کتری برقیمون خرابه … یکریز داشتم غر میزدم که مریم بی هیچ حرفی چون اخلاق سگ منو میدونست دستهاشو بالا گرفت :خیلی خب بابا چه خبرته تسلیم تقصیر من بود الان میرم ازشون آبجوش میگیرم! نذاشتم حرفشو ادامه بده … لابد سه ساعت دیگه میای تو بری اونجا می ایستی حرف زدن … فعلا که کاری نداریم تو بخش!

در حالیکه فلاکس به بغل به سمت در میرفت اضافه کرد … خبری شد زنگ بزن سریع میام! وقتی مریم رفت به ساعتم نگاه کردم … تازه ده شب بود و تا صبح زمان زیادی داشتیم … بعد از دو هفته مرخصی امشب اولین شبکاریم بود! از سر شب بدو بدو داشتیم … بعد از چند ساعت سرپا بودن االن وقت کرده بودم کمی خستگی در کنم.

دانلود رمان شفق
نامشخص
PDF
دیدگاه کاربران درباره رمان شفق
اشتراک در
اطلاع از
guest
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
S
S
4 سال قبل

اینی که ۲۲۹ صفحه داره سانسور شده است
من دوران نوجونی خوندم ۳۶۰_۷۰ صفحه داشت
ولی دیگه توی هیچ سایتی گیر نمیاد

difada3149
difada3149
5 سال قبل

سلام رمان خوبی بود نویسندش خسته نباشه

انوشا
انوشا
5 سال قبل

منکه دوست نداشتم