رمان قصه ی دوماهی
عنوان | رمان قصه دو ماهی |
نویسنده | لیانا دیاکو |
ژانر | عاشقانه، معمایی، مافیایی، بزرگسال |
تعداد صفحه | 1330 |
ملیت | ایرانی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود رمان قصهی دو ماهی اثر لیانا دیاکو به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
در اوج بهار عاشقی، زمانی که ساسان جهاندار تصور نمیکرد آتش عشقی که بین او و آهو میسوخت بتونه شعله های داغ تری داشته باشه، زمانی که با هر بار دیدن نه تنها جسمشون بلکه روحشون به هم پیوند خورده و جدا نشدنی هستند، آهو ناگهان بهش پشت کرد و با برادر بدنام و قدرتمندش، سیاوش پیوند ازدواج بست. حالا دو سال گذشته و ساسان به عمارت مادرش که با سیاوش شریکه برمیگرده. در حالی که ساسان عزم راسخی برای متنفر موندن و بدبخت کردن آهو داره، کم کم متوجه میشه از اون آتشی که تصور میکرد برای همیشه خاموش شده، هنوز شعله ایی کم جون تو قلبش باقی مونده ...
خلاصه رمان قصهی دو ماهی
بلافاصله بعد از پیاده شدنم ساسان رو میبینم که ورودی باریک سنگ فرش شده رو داره به استقبالم میاد. پلیور یقه گرد نوک مدادی به تن داره با جین مشکی با لبخند مودبی سلام میکنه و باهام دست میده اضطرابی که تو وجودمه باعث شده دستم یخ کنه و انگار اونم یک لحظه متوجه حس و حالم میشه چون چشماش رو تعجب پر میکنه یه ابروش میره بالا و چشماش رو بهم باریک میشن چند لحظه براندازم میکنه و بعد منو به طرف خونه هدایت میکنه حالا دیگه راهی برای برگشت نیست. ورودی خونه یه سرسرای بزرگه با
میزی گرد و پهن درست وسط سرسرا که یک گلدون تزیینی با گل های طبیعی بسیار زیبا دیده میشه دو طرف میز درهای سفید بلندی میبینم که نمیدونم به کجا باز میشن و پشتتش راه پلهی فرش شدهی پهن با نرده های چوبی شیری رنگ که ستون هایی کار شده به شکل شاخهی درخت داره چشمم میچرخه و انگار امیدوارم که هر لحظه مادرش از در بیرون بیاد و نشون بده من و ساسان با هم تنها نیستیم. -میتونی تو این اتاق لباس عوض کنی. صدای ساسان باعث میشه بهش نگاه کنم و از حالت صورتش جا بخورم چشماش سرد و
بی احساس هستند و فکش رو داره روی هم فشار میده. بی توجه و حتی تا حدی بیادبانه با سر به راهروی باریکی سمت راستش اشاره میکنه همین لحظه صدای آشنایی رو میشنوم که اسمم رو صدا میزنه رو برمیگردونم و با دیدن مادر آتوسا ناخودآگاه نفس راحتی از گلوم در میاد که باعث میشه ساسان پوزخند بلند بزنه و بعد بدون حرف از کنارم رد میشه و به طرف پله ها میره آب دهنم رو قورت میدم و به خاله المیرا که حالا بهم رسیده سلام میدم یه شومیز شیری رنگ همراه با کت و شلوار سفید و کفش های پاشنه دار پاشه و …
دسترسی به دانلود با خرید یا دریافت اشتراک ویژه امکان پذیر است
- انتشار : 17/07/1402
- به روز رسانی : 20/09/1403