رمان وامق هاله نژاد صاحبی

عنوانرمان وامق
نویسندههاله نژاد صاحبی
ژانرعاشقانه
تعداد صفحه813
ملیتایرانی
ویراستارسایت رمان بوک
رمان وامق
رمان وامق
رمان وامق

دانلود رمان وامق اثر هاله نژاد صاحبی به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون نسخه کامل با ویرایش و لینک مستقیم رایگان

بهار در آغاز جوانیش باید برای امرار معاش خود و پدر معتادش سخت کار کند. اما پدرش او را وادار میکند که به زور همسر سوم مصیب که ۵۳ سال از خودش بزرگتر است،‌ بشود. بهار در روز عروسیش فرار میکند. وقتی به ترمینال میرود، سرگردان است و نمی داند به کجا بگریزد تا پدرش و مصیبت او را پیدا نکند. فردی آرام در گوشش زمزمه می کند، مشهد! او با صاحب این صدا، حامد همراه می شود و در مسیری قدم بر می دارد که با تمام سختیها و ناملایمتی ها و تحقیرها او را به یک سوپراستار سینما تبدیل می کند و عاشقانه هایی جدید در زندگیش آغاز می شود.‌

خلاصه رمان وامق

با دمپايي هاي پلاستيكي و آفتابه شكسته، لخ لخ كنان از كنارم عبور كرد و با صدايي تو دماغي گفت:
-جمع كن تن لشت و، انگار نه انگار دختر دارم تو خونه. پاشو يه كوفتي سرهم كن بخورم.
آهي كشيدم و از تخت چوپي كه پوسيدگي اش به حدي بود كه بايد با نذر و نياز رويش مي نشستي، پايين پريدم و راهي اتاقي كه نام آشپزخانه را يدك مي كشيد، شدم. نگاهم و معطوف آشپزخانه كردم، آشپزخانه اي كه تنها محتوياتش يخچال كوچك و گاز سه شعله و چندين ظرف درب و داغون، بود.

آهي كشيدم و به سمت يخچال رفتم. غير از سه تا دونه تخم مرغ و تعدادي گوجه پلاسيده محتويات ديگري نداشت. به ناچار و براي جلوگيري از كتك خوردنم، همان گوجه هاي پلاسيده را رنده كردم و توي ماهيتابه تفت دادم. تخم مرغ ها رو هم شكستم و بهم زدم. حتي رنگ نارنجياش هم حالم را بهم ميزد. جلوي دماغم را گرفتم و به هم زدنم ادامه دادم. صداي دادش رعشه محكمي به تنم انداخت:
-كدوم گوري موندي بهار؟
صدايم را بلند كردم و جواب دادم:
-الان ميام بابا…

دسترسی به دانلود با خرید یا دریافت اشتراک ویژه امکان پذیر است

دیدگاه کاربران درباره رمان وامق هاله نژاد صاحبی
اشتراک در
اطلاع از
guest
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها