رمان چوب خط اوهام

دانلود رمان چوب خط اوهام اثر نرگس عبدی به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

رویا، دختری که محرم و نامزد پسر عمه اش امیر است، امیر، رویا را رها و با عشقش فرار میکند در حالیکه رویا باردار است، و این برای خانواده سنتی او قابل قبول نیست پدر و مادر و برادر کوچکش او را سرزنش می‌کنند اما برادر بزرگترش عطا و خواهرش زهرا حمایتش می‌کنند تا جانا (دختر رویا) بدنیا میاید …

خلاصه رمان چوب خط اوهام

“زهرا” چای رویا را مقابلش می گذارم و برایش چشم و ابرو می آیم که سکوت در کار این بشر جایی ندارد. خودم هم کنارش می نشینم. – آره والا داشتم می گفتم، دیگه پاک از کت وکول افتادم. هی از این پاساژ به اون پاساژ. عطا که اصلا وقت نداره منو ببره جایی؛ مجبورم جور اونم خودم بکشم. تازه هنوز طراحی اتاق مونده. کمد و تخت و کالسکه و لباس هم باید بخرم. حالا دکترم و بگو، بفهمه این همه پیاده روی کردم، دهنم و جر میده. گفته باید استراحت مطلق باشم. خطاب به محیایی که عروسک را از دست جانا می گیرد و صدایش را درمی آورد، می توپم

نکن مادر مرده، میره باز تنها میشیا. – مردم والا شانس دارن! – زن داداش حالا من با مردم کاری ندارم، ولی داداش که برا شما چیزی کم نمیذاره. موهای آغشته به رنگ فندقی را عقب می دهد. – همه چی که پول نیست زهرا. یه زن به محبت نیاز داره. عطا اصلا از شنیدن خبر بارداریم خوشحال که نشد هیچ، بدتر به هم ریخت. روبا مداخله می نماید. -خب اونم مشغله های خودشو داره. برای فیصله دادن به بحث، بلند می شوم. – باشه حالا من یه کلمه از آقا داداشتون گفتم نمی خواد شيرتون واسش سرریز بشه!

رویا جان بیا کمکم این کیک و بیاریم. معلم فر را باز و بوی مطبوعش را استشمام می نمایم. چوب قالب کیک را روی کانتر قرار می دهم. – وای خدا سرم رفت؛ از وقتی رسیده، یه بند داره حرف میزنه. – شانس توئه دیگه. مثلا اومدی یه خرده آروم شی. – زهرا، زودتر اون کیک و بیار من برم؛ الان پسرا خونه رو گذاشتن رو سرشون. – اومدیم زن داداش. – جانا مامان، بیا ببین خاله واست چی درست کرده.

رویا کیک توی دهان جانا می گذارد و می گوید: – نشد این یلدا یه بار از زندگیش نناله. بابا دیگه چی میخوای؟ شوهر به اون آقایی. خودتم که کل پاساژهای تهرون زیر پاته. – خدایی من موندم تو ترکیب جالب اینا. با این همه تفاوت چه جوری با هم زندگی میکنن. لکه کیکی که محیا به مبل مالیده را پاک میکنم. ولی یه چیزی و راست می گفت رویا ، داداش اصلا خوشحال نیست از بارداریش. البته طفلک حقم داره ها. – یعنی تا این حد؟ حالا کارن بچهم آرومه، اما وای از سورن؛ یعنی یه رفتارهایی از خودش نشون میده، منی که …