کتاب از مسافر تا تبخال
عنوان | کتاب از مسافر تا تبخال |
نویسنده | احمد محمود |
ژانر | داستان کوتاه |
تعداد صفحه | 425 |
ملیت | ایرانی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود رمان از مسافر تا تبخال اثر احمد محمود به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
خواندن درباره زندگی روزمره انسان ها، در هر بازه زمانی و مکانی زندگیشان برایم لذت بخش است. این کتاب از بیست و چهار داستان کوتاه تشکیل شده که روایتگر زندگی مردمان عادی ایران بین سالهای 1338 تا 1352 است. اکثر داستان ها جذاب و گیرا بودند ولی اگر راستش را بخواهید مجبور شدم سه داستان را نیمه کاره رها کنم.شاید دلیلش یکنواختی و شباهت بین داستان ها باشد. نثر او گاهی اوقات به شدت ناپخته و مشوش میشد. انگار که نویسنده نتوانسته بود تصمیم بگیرد میخواهد محاوره ای بنویسد و یا ادبی… خصوصیات مشترک تمام داستانهای او واقعی بودن و رئال بودن داستانها و شخصیت هاست …
خلاصه کتاب از مسافر تا تبخال
غروب سر میرسید مراد کنار دیوار گچ اندود، رو زمین غلتیده بود. گونه اش به سنگفرش پیاده رو چسبیده بود. پاها را تو شکم جمع کرده بود و ذهنش تلاش میکرد که قضایا را به هم مربوط کند «سرنوشت؟… نه؟… تو پیشونی هر کس تقدیرش نوشته شده… هه… تقدیر!… فقط دلش میخواست… دلش… شاید از قیافهم خوشش نیومده بود. نامرد… جلوم ایستاد و صداشو کلفت کرد و گفت: فضولی موقوف. اینجا مثل سرباز خونه میمونه… باید کار کنی و به
هیچ کاری کار نداشته باشی تو باید سطل رنگو بشناسی و برش رو… و اندیشه اش پر کشید و گذشته های دور را که کمابیش در تاریکی زمان گم شده بود، کاوید وقتی که چشم باز کرد و خود را شناخت، فهمید که بیکاره است، نه درسی نه سوادی و نه حرفه ای «آخ! چه روزایی… بهار که میشد با بچه ها میرفتم باغ من همیشه از رنگ گل باقلا خوشم اومده سرتاسر دشت سبزه و گل بود گل باقلا، گل بابونه، گل شمشاد، گل بنفش بادنجان… کاهو پیچ… کلم… کبودی تن پدرش و
خرنشهای جان خراشش که از بیخ گلو بر میخاست و همراه خون لثه ها از دهان بیرون میزد تکانش داد پاها را بیشتر تو شکم جمع کرد و لحظه ای چشم ها را از هم گشود و دوباره فروبست. پدرش باغبان بود. یک شب که وسط کرته هندوانه، تو آلاچیق خوابیده بود، عمرش به آخر رسید. نزدیکی های صبح وقتی که بر میخیزد به سراغ بیل میرود مار پی پایش را نیش میزند و تا ورزاوی پیدا کنند و نمد به گرده اش اندازند و سوارش کنند و به شهر برسانند، زهر کار خودش را میکند و…
- انتشار : 09/07/1402
- به روز رسانی : 20/09/1403