کتاب خانم صاحبخانه

دانلود کتاب خانم صاحبخانه اثر فیودور داستایفسکی به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

کاترین، زنی است مهربان که دنیا خوشی هایش را از او دریغ کرده، او تمام محبت و عشق خود را نثار اردنیف می کند، اردنیف، مردی دلبریده از دنیا، که بدلیل تلخی هایی که دیده در پریشانی و بی خبری خود غرق است و تمام توجه کاترین را ندیده گرفته و اورا درهم می‌ شکند …

خلاصه کتاب خانم صاحبخانه

شب پر قلقی بود. روز بعد، خیلی زود، علی رغم تب و ضعف شدیدی که داشت، اردنيف از خانه بیرون رفت در حیاط دربان را دید. این بار مرد تاتار از خیلی دور که اردنیف را دید بی آن که کنجکاوی خود را بپوشاند کلاهش را برداشت سپس، چنانکه گوئی از حرکت خود پشیمان شده باشد. در ضمن که اردنیف را می پائید، بیلش را بدست گرفت

اردنیف آهسته پیش می رفت. اردنیف گفت: دیشب چیزی نشنیدی؟ _چرا شنیدم. _این مرد کیست؟ چه کاره است؟ تو خودت اینجا را اجاره کردی، خودت هم خبر شو بده. بمن مربوط نیست. اردنیف از ضعف بیماری دچار غضب شد و فریاد زد: آخرش حرف خواهی زد.» _مگر چه کارت کردم؟… اینهم تقصیر خود تست : چرا صاحبخانه ات را ترساندی؟… میدانی، تابوت ساز که آن پائین است و گوشش هم کرست همه چیز را شنیده زنش هم که کرست همه را شنیده

در آن حیاط هم که اینقدر دور است همه شنیده اند! من مجبورم بکلانتری بروم. من خودم می روم. واردنيف رو بدر براه افتاد. _ها! خیلی خوب، هر جور میخواهی بکن. خودت اینجارا اجاره کردی … ارباب، ارباب… صبر کن! اردنیف برگشت. دربان، با احترام دستی بکلاهش برد. _چیه؟ _اگر بروی من هم می روم پیش مالك خانه… _که چه؟ _بهترست که خودت بروی… «بیشعور!» و باز هم اردنیف راه افتاد. _ارباب ، ارباب ، صبر کن!

دربان از نو دستی بکلاه زد و خندید و دندان هایش آشکار شد. گوش کن ، ارباب ، سخت نگیر، چرا این مرد بیچاره را عذاب بدهی؟ گناه دارد، خدارا خوش نمیاید. میشنوی؟ _خودت بشنو، این را بگیر و بگو این مرد چه کاره است؟» _همین را؟ _آره. _این را که بدون پول هم می گفتم …