کتاب مأمور معتمد
عنوان | کتاب مأمور معتمد |
نویسنده | گراهام گرین |
ژانر | جنایی، جاسوسی، داستانی |
تعداد صفحه | 319 |
ملیت | خارجی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود کتاب مأمور معتمد اثر گراهام گرین به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
کتاب دربارهی استاد دانشگاهی است که برای نجات کشورش در جنگ داخلی به سر میبرد. او از سوی دولت مامور میشود، به انگلستان برود تا زغال سنگ را که قیمت گزافی پیدا کرده، خریداری کند. او درصدد است با صاحبان یکی از معادن زغال سنگ مذاکره کرده و با آنها قرارداد ببندد. از طرف دیگر شورشیان فردی را مامور می کنند تا مانع بستن این قرارداد شود و خود قرارداد خریدی با صاحبان معدن زغال سنگ منعقد کند. در این میان شخصیت اصلی داستان در فضای بیاعتمادی و بدگمانی قرار میگیرد، بیاعتمادی به هموطنان و همه کسانی که با آنها روبرو میشود …
خلاصه کتاب مأمور معتمد
موی گربه و دامن غبار آلوده سراسرشب رهایش نکرد. آرامش از رؤیاهای هر شبش به نحوی ناگزیر رخت بربست: نه گلی، نه رود آرامی، و نه آقای پیری که از درس و تعلیم بگوید. د. بعد از آن بدترین حمله هوایی که زنده به گورش کرد دائم از خفگی هراس داشت. از اینکه آن طرفی ها زندانی ها را به دار نمیکشیدند بلکه تیرباران میکردند، احساس خرسندی میکرد طنابی به دور گردن زندگی را از کابوس آکنده میکرد. روز در رسید و روشنایی نیامد مهی زرد دیدرس را به بیست متر کاهش میداد ریشش را که میتراشید، الس سینی به
دست وارد اتاق شد، تخم مرغی، آب پز ماهی دودی و یک قوری چای آورده بود. د. گفت: «چرا زحمت کشیدی خودم می آمدم پایین. الس گفت: «فکر کردم بهانه خوبی است اوراقتان را برایتان آوردم.» کفشش را از پا درآورد و جورابی را پایین کشید دخترک گفت: «وای خدا، اگر کسی بیاید تو چی فکر میکند؟ نشست روی تخت و به دنبال اوراق در جوراب دست کرد. د. که گوش تیز کرده بود گفت این چی بود؟» د. دریافت که از پس گرفتن اوراق وحشت دارد مسئولیت مثل انگشتری بدیمنی بود که آدم ترجیح میداد به
دیگرانش بسپارد الس هم روی تخت قامتش را راست کرد و گوش تیز کرد؛ صدای غژغز پله ها از زیر پای کسی که پایین میرفت میآمد. الس گفت: «اینکه آقای موکرجی است یک آقای محترم هندی. اصلا مثل آن هندی های طبقه پایین نیست. آقای موکرجی مرد خیلی مؤدبی است.» د. اوراق را گرفت خُب دیری نمیگذرد که از شرشان راحت میشود الس جورابش را به پا کرد و گفت: «فقط بدی اش این است که خیلی سؤال میکند. چه سؤالهایی هم میکند.» «چه سؤال هایی؟» «هر چه که بگویی به طالع بینی اعتقاد دارم؟ …
- انتشار : 06/08/1402
- به روز رسانی : 20/09/1403