کتاب آن زمان فرا خواهد رسید

عنوانکتاب آن زمان فرا خواهد رسید
نویسندهرومن رولان
ژانرنمایشنامه، درام
تعداد صفحه92
ملیتخارجی
ویراستاررمان بوک

دانلود کتاب آن زمان فرا خواهد رسید اثر رومن رولان به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

داستان این کتاب به زمان جنگ بوئرها در آفریقا بر می‌گردد و رولان همه اروپا را در آن مقصر می‌داند. خود او در مقدمه این کتاب می‌نویسد: این درام نه یک ملت اروپا، بلکه اروپا را به محاکمه می‌کشد، من آن را به مدنیت تقدیم می‌کنم …

خلاصه کتاب آن زمان فرا خواهد رسید

سربازان، در حالیکه زندانیان را پیش می‌رانند‌: برویم، عجله کنیم! هیچ چیز نمی‌تواند این حیوان‌های احمق را به تندتر رفتن وادارد. اوون: باز هم زندانیان، رفقا کجا می‌بریدشان؟ سربازان: طبیعتا به اردوگاهی که چیزی در آن یافت نمی‌شود. اوون: آنجا که پر است. سربازان: در آنجا هر روز به اندازه تازه واردان جا خالی می‌شود. آلان: این‌ها از کجا می‌آیند؟ سربازان: از مزارع اختصاصی شمال شهر از لانه‌های اطراف درشان آورده‌اند. این ناکسان، دشمن را در جریان همه چیز قرار می‌دادند. برای دشمن آذوقه فراهم می‌ساختند. بی‌آنکه از خرابکاری در راه آهن اطراف سخن به میان بیاوریم. این وزغ را در حالیکه از تیر تلگراف بالا می‌رفت و داشت

سیمی را می‌برید، غافلگیر ساختم. آن‌ها کشتزارها را به آتش کشیده‌اند. اکنون آرام خواهند گرفت. آلان: این همان است که در آن پایین آتش افروخته؟ یک نگهبان: چرا تیر بارانشان نمی‌کنند؟ کاش این کار زودتر انجام می‌گرفت. سربازان، در حالیکه زنان زندانی را می‌رانند: بروید جلو!! یک زن در حالیکه بچه‌ای را در بغل می‌گیرد و سربازان را به او نشان می‌دهد: به خاطر داشته باش! یک بچه ده ساله: اگر یک تفنگ داشتم. همه شما را از پای در می‌آوردم! آلان، براثر دلسوری ناگهان از جا می‌جهد بسوی زنی پیش می‌رود. نانی را که می‌خورد، در دست او می‌گذارد. خانم لطفا بگیرید. زن در حالیکه نان را کینه توزانه زمین می‌اندازد‌: من نان

ترا نمی‌خواهم! یک سرباز، به آلان: مگر دیوانه‌ای که نانت را به این ناکسان می‌دهی؟ اوون: اگر انسان گرسنه نباشد، اینکه مانعی ندارد؟ سرباز: اگر اشتها ندارد، بدهد به من، من خواهم خورد. در واقع حماقت است که انسان به جای اینکه به فکر رفقایش باشد، نان خودش را به دشمن بدهد. ما بقدر کافی گرسنگی می‌کشیم. نصف خوراکی‌ها به شکم زندانیان می‌رود. خدای مهربان. ای کاش من مسئول توزیع غذا بودم. آلان به اوون: هنگامی که او را دیدم به مادر پیرم فکر کردم. شاید او هم امروز غذای کافی برای خوردن نداشته باشد. اوون: آن‌ها چقدر از دست ما عصبانی‌اند. آلان: با این همه من چندان اذیتش نمی‌کردم. سربازی که نان را برداشته است …

دانلود کتاب آن زمان فرا خواهد رسید
نامشخص
PDF
دیدگاه کاربران درباره کتاب آن زمان فرا خواهد رسید
اشتراک در
اطلاع از
guest
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها