کتاب آنسوی درگاه تاریک
عنوان | کتاب آنسوی درگاه تاریک (جلد سوم) |
نویسنده | ارن رزنبرگ |
ژانر | ماجرایی، فانتزی، ادبیات داستانی، ادبیات نوجوانان |
تعداد صفحه | 298 |
ملیت | خارجی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود کتاب وارکرفت: آنسوی درگاه تاریک (جلد سوم) اثر ارن رزنبرگ به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
اورگریم دومهمر بعد از کشتن سیاهدست، رهبر فاسد هورد، بیدرنگ قدرت را به دست گرفت و مصمم شد بقیۀ آزراث را نیز تسخیر کند تا مردمش دوباره خانهای برای زندگی داشته باشند. آندوین لوتار، قهرمان پیشین استورمویند، خانۀ ویرانش را ترک کرده تا مردم نجاتیافتۀ سرزمینش را از دریای بزرگ عبور داده و به لردران برساند. در آنجا به کمک شاه ترناس بزرگوار، اتحادی قدرتمند میان سرزمینهای مختل انسانها ایجاد میکند، اما شاید این اتحاد نیز برای متوقف کردن هجوم بیرحمانۀ هورد کافی نباشد. آیا دلاوران اتحاد پیروز میشوند، یا امواج سیاه هورد آخرین بقایای آزادی را از چهرۀ آزراث پاک خواهد کرد؟ …
خلاصه کتاب آنسوی درگاه تاریک
گرام گورهال را بالا گرفت تا تیغهاش در نور آفتاب برق بزند و فریاد زد: “وار سانگ! حمله!” سپس به جلو جهید، تبر را تاب داد تیغهی آن زوزه کشان هوا را میشکافت درپشت سرش جنگجویانش سلاحهایشان را تاب دادند، زوزه و تیر کشیدن دهشتناک تیغهها در حالیکه هوا را میشکافتند صدایی را ایجاد میکردند که نام قبیله از آن برگرفته شده بود. بسیاری نیز شروع به آواز خواند کردند، آوازهایی که بیشتر آهنگشان مهم بود تا کلماتشان، نغمههایی که خونشان را در رگهای خودشان به جوش میآورد و در رگهای دشمنانشان منجمد میکرد. ولی این بار حرفانشان نترسیده بودند… بیشتر به خاطر اینکه بسیاری چنان غافلگیر شده بودند،
که هنوز متوجه نشده بودند. به اولین حریف رسیدند که داشت چیز نامفهومی را فریاد میزد. گورهال از میان رگ و گوشت و استخوان به راحتی عبور کرد و سر از تنش جدا نمود. سر به زمین افتاد، در حالی که هنوز دهانش به نعره باز مانده و کف دهانش با خون مخلوط گشته بود. بدن سبز به زمین افتاد ولی در عین حال تلاشی مذبوحانه برای تاب دادن پتکش کرد. خون گرم چهرهی گرام را رنگین کرد پوزخند زد زبانش بیرون آمد و لبانش را لیس زد یکی از بنچویرها کم شده بود. در اطرافش جنگجویان وارسانگ سرگرم قلع و قمع قبیلهی بنچویر بودند. معمولاً اورکهای بنچویر به قدری وحشی و دیوانه بودند که هر کسی را به وحشت میانداختند ولی
گرام جنگجویانش را آماده کرده بود. به آنها هشدار داده بود که آنها مثل حیوانات وحشی میمانند. وحشی و نیرومند بدون این که مفهوم درد یا ترس را بدانند. ولی عقلی هم ندارند، با هم هماهنگ نمیشوند و حتی چنین فکری به ذهنشان خطور هم نمیکند. تنها از روی غریزهایشان حمله کنند. شما جنگجویان بهتری هستید. تمرکز کنید حواستان به جناحهایتان باشد با برادرانتان همکاری کنید، و بسان بادی که به میان علفهای خشک بوزد جارویشان خواهیم کرد. افرادش فریاد شادی سر داده بودند، و اکنون نیز به نظر میرسید حرفهایش را به خاطر داشتند. ولی میدانست که دیری نمیپاید تا میل به خون مهارشان را به دست میگرفت …
- انتشار : 30/04/1404
- به روز رسانی : 30/04/1404