کتاب برای زنده ماندن بکش
عنوان | کتاب برای زنده ماندن بکش |
نویسنده | پرویز قاضی سعید |
ژانر | پلیسی، جنایی |
تعداد صفحه | 111 |
ملیت | خارجی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود کتاب برای زنده ماندن بکش اثر پرویز قاضی سعید به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
از متن کتاب: لاوسون خود را لای بوتههای وحشی خاردار کشید. حالا میتوانست قصر قدیمی آن سوی جاده را که در تاریکی شب چون شبه کوهی به نظر میرسید، تماشا کند. نور پریده رنگ مهتاب به زحمت میتوانست درختهای کهنسال و پر شاخ و برگی که قصر را در میان گرفته و مانند یک حصار طبیعی آن را از نظرها پنهان ساخته بود، روشن سازد. لاوسون با دقت موقعیت قصر را سنجید. قبل از هر کار میبایست سیمهایی را که زنگ خطر را به صدا در میآورد و روی دیوار دور تا دور قصر کشیده شده بود قطع کند. لاوسون کتش را بیرون آورد. طپانچهاش را به کمر شلوار گذاشت و دستکشهای سیاهی را که همراه داشت به دست کرد …
خلاصه کتاب برای زنده ماندن بکش
لاوسون که پس از گفتگو با ریچارد و سامسون آسوده خوابیده بود، هنگامی که نگهبانان برای متوقف ساختن اتومبیل حامل ریچارد و رایکوف مشغول تیراندازی شدند از خواب پرید. با عجله نزدیک در زندان رفت و با دقت به بیرون گوش فراداد. از صدای همهمه و هیاهو، تیراندازی و فریاد فهمید که باید حادثهای روی داده باشد. با فریاد بلند نگهبان زندان را صدا کرد: آهای یک نفر اینجا بیاید میخواهم رئیس را ببینم. میخواهم اعتراف کنم. آهای نگهبان! اما از نگهبان زندان هیچ خبری نبود، لاوسون دریافت که قصر چنان آشفته و درهم ریخته و موضوع آنقدر مهم بوده است که حتی نگهبان زندان به کمک رفقایش رفته است. دیگر جای شکی برایش
باقی نماند که ریچارد و سامسون هنگام بردن رایکوف شناخته شدهاند. بلافاصله دست بکار شد. یکی دیگر از آن سیگارهای مخصوصش را بیرون آورد فیلتر آن را که در حقیقت سرپیچی برای یک لوله بود، باز کرد. ماده سیاه رنگی را که بیشباهت به باروت نبود، اما ماده منفجرهای به مراتب قویتر از باروت بود پای در زندان ریخت. سپس پایین پیراهن خود را با دندان شکافت و سرنخی را که از این شکافتن بدست آمده بود گرفت و بیرون کشید. حالا نخی در دست داشت که بسیار نازک بود اما در واقع یک فتیله آتش برای انفجار مواد محترقه بود سرنخ را با دقت میان پودر سیاه رنگی که پای در زندان ریخته بود قرار داد و سر دیگر را به
انتهای زندان کشید بعد فندکش را بیرون آورد و نخ را آتش زد. نخ مانند ماری که روی زمین میخزد، در شعله آبی رنگش میسوخت و جلو میرفت. لاوسون روی زمین خوابید و سرش را میان بازوهایش پنهان کرد. سرانجام نخ تا انتها سوخت و به پودر سیاه رنگ رسید ناگهان انفجار شدیدی دست داد و در با صدای مهیبی از جا کنده شد و روی زمین افتاد. گرد و خاک زیادی همراه دو دفضای زندان را فراگرفت. لاوسون با سرعت از جا برخاست و از پلهها بالا رفت. وقتی به محوطه قصر رسید بسته سیگارش را بیرون آورد. سیگارها را روی زمین ریخت و بعضی از آنها را که رنگ فیلترش کمی تندتر بود و بسیار دقت لازم داشت تا از سیگارهای معمولی دیگر …
- انتشار : 17/09/1403
- به روز رسانی : 20/09/1403