کتاب بازگشت به بابیلون
عنوان | کتاب بازگشت به بابیلون |
نویسنده | اسکات فیتز جرالد |
ژانر | ادبیات داستانی، ادبیات کلاسیک، داستان کوتاه |
تعداد صفحه | 114 |
ملیت | خارجی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود کتاب بازگشت به بابیلون اثر اسکات فیتز جرالد به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
داستان «بازگشت به بابیلون» ماجرای زندگی فردی به نام «چارلی ولز» است. چارلی ولز با زنی جذاب به نام «هلن» در پاریس ازدواج میکند. در مدت کوتاهی با سفر به آمریکا، ثروت کلانی به دست میآورد، امّا هم زمان با الکلی شدن، همسرش هلن را از دست میدهد و مرگ هلن همراه با سوء ظن و معمّاهایی همراه میشود. خواهر هلن «ماریون»، مراقبت از فرزند آنها «هونوریان» را بر عهده میگیرد …
خلاصه کتاب بازگشت به بابیلون
زمان صرف شام رسیده بود و چارلی در این فکر بود که هونوریا بیشتر شبیه مادرش است یا او؟ خیلی خوب میشد اگر هونوریا ترکیبی از صفات هر دوی آنها را که سرانجامشان به چنین فاجعهای ختم شد به ارث نبرده باشد. چارلی در یک لحظه به شدت نسبت به هونوریا احساس یک حامی یا محافظ بودن را پیدا کرد. پیش خود فکر کرد که دیگر میداند باید برای دخترش چه کارهایی انجام دهد. چارلی همیشه به سرنوشت اعتقاد داشت دلش میخواست تمام بشر را دوباره به سر جای اولشان برمیگرداند تا از نو با اعتماد به سرنوشت به عنوان عنصری ارزشمند و فنا ناپذیر زندگی را از سر گیرند. در حقیقت مسائل دیگر زندگی چندان اهمیتی نداشت،
یا کهنه میشود یا از بین میرود. چارلی بلافاصله بعد از صرف غذا آنجا را ترک کرد اما نه برای این که به محل اقامتش بازگردد بلکه کنجکاو بود تا شبهای پاریس را با چشمهایی که اکنون نسبت به گذشته تیزبینتر و قضاوت گرانه شده بود، تماشا کند. بعد از حدود یک ساعت به سمت مونت مارتر بالای خیابان پیگال حرکت کرد. باراش باران قطع شده بود و تنها تعداد کمی از مردم با لباسهای مخصوص مجالس مهمانی شب در مقابل کافهها از تاکسی پیاده میشدند زنان تنهایی یا دوتایی باهم در خیابانها پرسه میزدند همچنین تعداد زیادی سیاه پوست هم در اطراف دیده میشد. همین که از کنار در ورودی کافهای که با چراغهای
بسیاری روشن شده بود و از داخلش صدای موسیقی به گوش میرسید میگذشت، لحظهای سر جایش ایستاد. آن محل برایش آشنا بود. درست است آن جا کافهی بریکتاب نام داشت؛ جایی که مدتها پول و زمانش را در آن خرج کرده بود. دوباره به راهش ادامه داد، از چندین محل دیگر گذشت تا به یکی دیگر از پاتوقهای قدیمیاش رسید. بلافاصله صدای بلند موسیقی و ارکستر بلند شد و تعدادی از رقصندگان ماهر با حرکات موزونی که روی پاهایشان انجام میدادند وارد صحنه شدند. همان لحظه یکی از پیش خدمتها به سمتش آمد و با صدای بلند گفت: برنامه تازه شروع شده و مردم هم تازه رسیدهاند. بفرمایید داخل شوید. اما چارلی …
- انتشار : 03/08/1403
- به روز رسانی : 20/09/1403