کتاب در فراق فرهاد

عنوانکتاب در فراق فرهاد
نویسندهناصح کامگاری
ژانرنمایشنامه
تعداد صفحه92
ملیتایرانی
ویراستاررمان بوک

دانلود کتاب در فراق فرهاد اثر ناصح کامگاری به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

عنوان این ۳ نمایشنامه به‌ترتیب «در فراق فرهاد»، «سی اسفندِ سالِ کبیسه» و «سر به ازایِ سرنیزه» است. در فراق فرهاد از نخستین نمایشنامه‌هایی بوده که ناصح کامگاری با موضوع مهاجرت نوشته است. این نمایشنامه ۲ شخصیت به نام‌های «فرخنده» و «سیروس» دارد که هر دو جوان هستند. نمایش از زیر زمین خانه‌ای قدیمی آغاز می‌شود که چمدانی در میان آن باز مانده است… نویسنده در توضیح صحنه، این مکان را توصیف کرده است. نمایشنامهٔ سی اسفندِ سالِ کبیسه به موضوع عدالت اجتماعی پرداخته است …

خلاصه کتاب در فراق فرهاد

زیر زمین خانه‌ای قدیمی روبرو، در دو لنگه چوبی با چند پله منتهی به حیاط یک کرسی و صندوقچه ای قدیمی در سمتی و خمرهای بزرگ در سمت دیگر روی کرسی تعدادی کتاب و مجله و روی تاقچه ای یک گرامافون قدیمی به چشم می‌خورد. از دیوارها ریسه، قیسی، فلفل، بامیه و غیره آویخته است. روی سایر تاقچه ها تعدادی شیشه، کوزه و دبه قرار دارند. لامپی کم نور از سقف آویخته که کلید آن کنار در ورودی‌ست و نزدیک آن یک آبکش حصیری به دیوار نصب شده از قاب در تنه درختی کهنسال و پرتو غروب نیمه جان بر دیواری آجری دیده می‌شود. صدای خش خش برگ درختان در باد شنیده می‌شود. چمدانی گشوده در وسط، فرخنده پشت به در و کنار آن نشسته،

سر بر آرنج نهاده و چشم‌ها بسته است. پس از لحظاتی سیروس به آرامی از پله ها پایین می‌آید. چهره او دیده نمی‌شود. پس از مکثی کلید چراغ را می‌زند. لامپ خاموش شده و صحنه حالتی نیمه تاریک می‌یابد. سیروس دست کشیده، آبکش حصیری را برداشته و جلوی صورت می‌ گیرد فرخنده چشم گشوده و با تعجب لامپ خاموش شده را می‌نگرد پیش از آن که سر بچرخاند، سیروس با گامی از آخرین پله پایین می‌پرد؛ سیروس: هووو… فرخنده: [با جیغی ترسناک] کی… کی هستی؟ سیروس: [با لحنی ساختگی] بوی آدمیزاد می‌شنفم. فرخنده: تو؟ سیروس: دیو دیگ به سر، هوو.. فرخنده: [با تردید] صبر کن ببینم! سیروس: به چه جراتی پا گذاشتی توی کُنام من؟

فرخنده: [مکث. ناگهان با خوشحالی] وای… خودتی؟ سیروس: تو چی؟ انسی، جنی، پری یا حوری؟ هوو.. فرخنده: ا… بند دلم پاره شد… [با لحن ساختگی] اصلاً شما کجا، اینجا کجا؟ پارسال دوست امسال آشنا!سیروس: زبون نریز که یه لقمه خام منی. فرخنده: آدم خوری؟ نکنه منو بخوری [به سوی کلید چراغ می‌رود] سیروس: از گشنگی نه نا دارم، نه نفس، کی به دادم می‌رسه؟ [راه او را سد می‌کند] هیچ کس. فرخنده: معلومه خسته راهی چون عوض تنوره مث گرگ زوزه می‌کشی. سیروس: هوم…؟ گرگم؛ گرگم و گله می‌برم. فرخنده: [قلمی از جیب در می‌آورد] اکی، چوپون دارم نمی‌ذارم. سیروس: من می‌برم خوب خوباشو. فرخنده: من نمیدم پشگلاشو. سیروس: خونه خاله کدوم وره؟ …

دانلود کتاب در فراق فرهاد
نامشخص
PDF
دیدگاه کاربران درباره کتاب در فراق فرهاد
اشتراک در
اطلاع از
guest
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها