کتاب حمله‌ی دوم به نانوایی

عنوانکتاب حمله‌ی دوم به نانوایی
نویسندههاروکی موراکامی
ژانرادبیات داستانی، ادبیات معاصر، داستان کوتاه
تعداد صفحه70
ملیتخارجی
ویراستاررمان بوک

دانلود کتاب حمله‌ی دوم به نانوایی اثر هاروکی موراکامی به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

یک زوج اخیرا متاهل در اواخر بیست سالگی در رختخواب دراز کشیده‌اند، گرسنه مانده‌اند، آن‌ها مقدار کمی در یخچال خود خوراکی دارند: یک بسته نوشیدنی و چند دانه کلوچه. پس از نوشیدن و خوردن تمام آن، مرد برای همسرش تعریف می‌کند که زمانی او و دوستش ده سال پیش یک نانوایی را “سرقت کرده‌اند”. این دو نفر قصد داشتند به زور تمام نان‌هایی را که می‌توانند از یک نانوایی بگیرند. مردی که نانوائی را اداره می‌کرد قبل از اقدام این دو شخص یک پیشنهاد متقابل ارائه می‌دهد …

خلاصه کتاب حمله‌ی دوم به نانوایی

توی تاریکی زمان به کندی هر چه تمام تر می‌گذشت نوشته‌های روی قوطی آلومینیومی نوشیدنی را خواندم به ساعت مچی‌ام زل زدم و به در یخچال روزنامه‌های دیروز را برداشتم. با لبه یک کارت پستال سعی کردم خرده کلوچه‌های روی میز را جمع کنم. همسرم گفت: هیچ وقت در عمرم این قدر گرسنه نشده بودم شاید به ازدواج کردن ربط داشته باشد. -شاید. شاید هم نه. در حالی که او به دنبال خرده های غذای بیشتری می‌گشت. من روی لبه قایقم نشسته بودم و به نوک آتشفشان زیر آب نگاه می‌کردم. شفافیت بی‌اندازه آب اقیانوس اطراف قایق اذیتم می‌کرد. انگار در شبکه عصبی پشت معده‌ام، یک حفره بزرگ باز شده باشد؛ مثل غاری که به خروجی دارد و نه ورودی. این حس عجیب

ناشی از فقدان -منظورم درک عینی نبودن چیزی است- شبیه به ترس فلج کننده‌ای است که آدم وقتی به نوک ساختمان بسیار بلندی می‌رسد، حس می‌کند. این ارتباط بین گرسنگی و ترس از بلندی کشف جدیدی برایم بود. یک بار پیش از این نیز تجربه‌اش کرده بودم معده‌ام همین قدر خالی و گرسنه بود. کی؟ اوه یادم آمد. صدای خودم را شنیدم که گفتم: زمان حمله به نانوایی. -حمله به نانوایی درباره چه حرف می‌زنی؟ و این طور بود که ماجرا شروع شد. -یک بار به نانوایی حمله کردم؛ خیلی وقت پیش، یک نانوایی که نه بزرگ بود و نه معروف. نانی که می‌پخت نان خاصی نبود. البته نان بدی هم نبود. یک نانوایی محلی معمولی و کوچک، درست وسط راسته بازار، پیرمردی به تنهایی

آنجا را اداره می‌کرد و همه کارها را خودش انجام می‌داد. صبح‌ها نان می‌پخت و وقتی همه نان‌ها به فروش می‌رفت، بقیه روز مغازه را می‌بست. -چرا این نانوایی را برای حمله انتخاب کردی؟ -خب چون لازم نبود به نانوایی بزرگی حمله کنیم ما فقط نان می‌خواستیم نه پول، درست است که حمله کردیم به آنجا ولی ما که دزد نبودیم. -ما؟ دیگر چه کسی همراهت بود؟ -من و دوست صمیمی‌ام در آن دوران. ده سال پیش. آن قدر وضعمان خراب بود که حتی نمی‌توانستیم یک خمیر دندان بخریم. هیچوقت غذای کافی نداشتیم دست به هر کار ناپسندی می‌زدیم تا کمی غذا به دست بیاوریم. یکی از آن‌ها حمله به نانوایی بود. -نمی‌فهمم. خیره نگاهم می‌کرد. انگار که چشمانش در جست و جوی …

دانلود کتاب حمله‌ی دوم به نانوایی
نامشخص
PDF
دیدگاه کاربران درباره کتاب حمله‌ی دوم به نانوایی
اشتراک در
اطلاع از
guest
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها