کتاب ایلیدن
عنوان | کتاب وارکرفت: ایلیدن |
نویسنده | ویلیام کینگ |
ژانر | ماجرایی، فانتزی، ادبیات داستانی، ادبیات معاصر، داستان نوجوانان |
تعداد صفحه | 432 |
ملیت | خارجی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود کتاب وارکرفت: ایلیدن اثر ویلیام کینگ به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
کتاب پیش رو داستانی تخیلی-هیجانی می باشد و شخصیت اصلی آن الف شبی نیرومند، جنگجو و شجاع به نام ایلیدن استورم ریج می باشد که به دلیل احیا چشمه ی جاودانگی توسط برادرش و عشقش تیرانده ویسپرویند در زندان اسیر شده بود و بعد از ده هزار سال، برای مقابله با شیاطین که به تازگی برگشته بودند، توسط تیرانده آزاد شد. او بعد از آزادی به دلیل تصاحب نیروی اهریمنی شیئی جادویی به نام جمجمۀ گول دان به شکل شیاطین در آمد و به همین دلیل برادرش عذر او را خواست و ایلیدن سرزمین الف های شب را ترک گفت …
خلاصه کتاب ایلیدن
مایو و پاسدارانش به آرامی خود را از لبه صخرههای داغ بالا کشیدند. آفتاب سوزان شبه جزیره هل فایر سایه در از تخته سنگها را بر زمین داغ میانداخت. سواری طولانی و خسته کنندهای از زنگر ماش تا این نقطه انجام داده بودند اما تمام ناراحتی و رنجهای این سواری در صورتی که میتوانستند ایلیدن را غافلگیر کنند، اهمیت نداشت. مایو نیازی به اکاما نداشت تنها چیزی که نیاز داشت شانسی برای حمله به خیانتکار در لحظهای بود که انتظارش را نداشت. آنیندرا دست راستش را بالا آورد و سه انگشتش را نشان داد. مایو سینه خیز به سمت افسرش رفت و لبه صخره به نقطهای که معاونش نشان داد، نگاه کرد و دید که درست میگوید.
سه فل اورک با اندام درشت و عضلانی و پوست سرخ و چشمان آتشین آنجا ایستادهاند. بدن سنگین شان مثل تمام اورکهای دیگر پهن و دارای نوعی قوز عضلانی بود. حالت ایستادنشان نشان از خشم و تنش و آمادگی برای حمله داشت. تک تک حرکاتشان سریع تند و ناگهانی بود، گویی دنبال بهانهای بودند تا به کسی حمله کنند. مايو آماده بود تا با کمال میل این بهانه را به دستشان بدهد چون به دنبال موقعیتی بود که از آن بتواند به دژ هل فایر و ایلیدن در حال عبور اشراف داشته باشد. مایو بر نیروی خاص و ویژهاش تمرکز کرد و با صدای پف آرام و غیر قابل شنیدنی ناپدید شد و در عرض یک پلک بر هم زدن پشت سر تنومندترین فل اورک ظاهر شد.
یک ضربه سر هیولا را از گردن جدا کرد. سپس جلو پرید و شمشیر هلالیاش را از سینه فل اورک دوم عبور داد و بعد به سمت سومی پشتک زد. فلاورک تلاش کرد تبرش را به دست بگیرد جنگاور الف شب لكد محکمی به پشت زانوی فلاورک زد و وقتی اورک به زانو درآمد با شمشیر دایره وارش گلوی او را درید. تمام این کشتار به اندازه سه بار پلک زدن هم طول نکشیده بود. آئیندرا تنها فرصت کرده بود تیری در چله کمان قرار دهد. مایو به باقی ماندۀ افرادش اشاره کرد تا خود را به او برسانند، سپس اجساد سه فلاورک را میان سایه صخرهها پنهان کردند تا پرنده سواران دشمن نتوانند آنها را ببینند. بوی گربه سانی بزرگ به مایو فهماند سریوس خود را …
- انتشار : 24/07/1403
- به روز رسانی : 20/09/1403